خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
پیوندآسمانی
کوچکم اما بزرگ شده ام ... آنقدرکه با تنهایی ، قلم ، کاغذ و اتاق تاریک آشنایم نوشتن را نیاموختم ، فقط تمرین می کنم ! مشق می کنم و لذت می برم ... هرگاه دلم ازخیابانهای زنگارگرفته و مردم سنگ دل این شهرمی گیرد ، برایش می نویسم _ می دانم می خواند ... حالم بهترمی شود، شاید نوشتن دردی را دوا نکند اما مرا سبک می کند به بی وزنی می رسم... ایمان دارم که به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل است . ... گفتم تنهایی ام را قسمت می کنم ، البته سهم کمی نیست... آرزو دارم حرف های دلم کسی را نیازارد...اگرهم زبانم لال چنین اتفاقی افتاد ، بر بزرگی خود و کوچکی من ببخشید ...! ایمن باشید درامان ایمان
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 48
بازدید دیروز : 8
کل بازدید : 52932
کل یادداشتها ها : 101
خبر مایه

موسیقی


امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 6

اباالصلت هروی می‌گوید: روزی مأمون از امام پرسید: معنی این آیه چیست؟

«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ (99)

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ (100)»1

« و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى به(اجبار) ایمان مى‏آوردند؛ آیا تو مى‏خواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجبارى چه سودى دارد؟!) (99)

(اما) هیچ کس نمى‏تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا(و توفیق و یارى و هدایت او)! و پلیدى(کفر و گناه) را بر کسانى قرار مى‏دهد که نمى‏اندیشند. (100) »

حضرت فرمود: پدرم موسی بن جعفر و از پدرش محمد بن علی و ... حضرت کنیه ها را ادامه داند تا به رسول الله رسیدند و گفتند: مسلمانان به پیامبر(ص) عرضه داشتند یا رسول الله، اگر آن کسانی را که بر آنها قدرت داشتی، مجبور می‌کردی مسلمان شوند، تعداد ما زیاد می‌شد و در مقابل دشمنان نیرومند می‌شدیم، حضرت فرمودند: من نمی‌خواهم با بدعتی که خداوند در مورد آن، دستوری به من نداده است، خداوند را ملاقات کنم و من کسی نیستم که بخواهم در کاری که به من مربوط نیست دخالت کنم. سپس خداوند آیه‌ی فوق را نازل فرمود و معنی آیه این است که: اگر خدا می‌خواست همه را مجبور می‌کرد که در دنیا ایمان آوردند همانطور که در موقع دیدن سختی‌ها، در آخرت، ایمان می‌آورند، و اگر این کار را با آنها انجام می‌دادم دیگر مستحق مدح و ثواب از جانب من نبودند لکن من می‌خواهم از روی اختیار و بدون اجبار ایمان آورند تا مستحق احترام و اکرام و نزدیکی به من و جاودانگی در بهشت جاودان باشند.

« آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور کنی که ایمان آورند؟» و اما این قسمت از آیه که می‌فرماید: « وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ » (کسی نمی‌تواند ایمان آورد مگر به اذن و اجازه و درخواست خدا) به این معنی نیست که انسانها از ایمان آوردن محروم هستند بلکه به این معنی است که بدون خواست خدا نمی‌توانند ایمان آورند، و اذن و خواست خدا، عبارتست از: امر و فرمان او به ایمان آوردن مردم در دنیا که دار تکلیف و تعبد است و مجبور نمودن مردم به ایمان در موقعی است که تکلیف از آنها برداشته شود (یعنی بعد از مرگ و هنگام دیدن عذاب الهی).

پس حضرت آیه‌ را خواندند و گفتند: « وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ » «هیچ‌کس ایمان نمی‌آورد مگر به اذن خدا»

در توضیح سخن امام می‌توان چنین گفت: چگونه همه‌ی مردم در حال اضطرار مؤمن می‌شوند. هرکس هنگام گرفتاری‌ها اهل ذکر می‌شود، همه وقت اضطرار دلشان را به خدا می‌دهند. حضرت می‌گویند: همانطور که افراد در دنیا و در زمان اضطرار مؤمن می‌شوند، در هنگام مشاهده‌ی عذاب قیامت و در آخرت نیز هر بی دینی مؤمن می‌شود.

خدا اگر می‌خواست می‌توانست در حال عادی، همه‌ی مردم را مؤمن کند. اما این امر با قدرت خداوند منافات ندارد اگر چنین می‌کرد دیگر کسی مستحق پاداش و عقوبت نمی‌شد چون همه‌ی افراد به اجبار مزین به حسن خلق بندگی بودند که این نوع بندگی برای فرد امتیاز نیست.

اما خداوند سبحان افراد را در شرایط اختیار قرار می‌دهد تا خودشان قرب به خدا و کرامت نفس و خلود در بهشت را انتخاب کنند. خداوند سبحان به پیامبر خود اجازه‌ی اجبار بر ایمان نمی‌دهد.

وقتی خداوند بندگان را با عبارت: «یا ایها الذین آمنوا» مورد خطاب قرار می‌دهد یعنی ای دلداگان من، ای کسانی که دل به امر من سپردید، ایمان امری قلبی است و چون قلوب همگی تحت سلطه‌ی خداوند سبحان است تنها به اذن او ایمان می‌آوردند.

اگر خداوند سبحان اجازه‌ی دلدادگی را برای انسان صادر نمی‌کرد به یقین هیچ کس مؤمن نمی‌شد این سخن به این معنا نیست که خداوند سبحان گروهی را به ایمان امر کرده و گروه دیگر را محروم داشته است. عبارت « بِإِذْنِ اللَّهِ » به این معناست که خداوند سبحان اذن ایمان آوردن را برای همه‌ی بندگان صادر کرده است اما گروهی با انتخاب خویش به این ایمان رو می‌آورند و گروه دیگر از ایمان به حق روی‌گردان می‌شوند. خداوند سبحان سند ایمان همه‌ی افراد را امضاء نموده است اما آنان یا تن به امضای حق داده‌اند یا از آن روی برگرده‌اند، ایمان به حق نعمتی است که از عالم عرش بر همگان عرضه شده. افراد خود به انتخاب خویش نسبت به آن واکنش‌های متفاوت نشان داده‌اند.

خداوند امر به ایمان را عمومی کرده است و مجوز ایمان را برای همگان صادر نموده است ولی عموم خودشان از ایمان به حق روگردان شده‌اند. به عبارت دیگر خداوند اجازه‌ی ساخت دلهای مؤمن را صادر نموده است، اما مردم خود در ساخت دل‌هاشان تعلل می‌ورزند و گاه نه تنها دست به ساخت نمی‌زنند بلکه زیر سازی و پایه‌های اولیه آن را در هم می‌شکنند.

اگر رسول الله در جواب سوال کنندگان می‌فرمایند: من نمی‌خواهم بدعتی در دین از خود بر جای بگذارم از این روست که اگر پیامبر مردم را با اجبار به دین فرا می‌خواند به یقین در مقابل آیات قرآن بدعت گذاری کرده بود و از فرمان خدا «العیاذ بالله» سر پیچی نموده بود. حضرت می‌فرمایند: مردم در مقابل ایمان به حقشان خود را مستحق ثواب و ترک عذاب می‌کنند و چون من آنها را به ایمان اجبار کنم دیگر ثواب و عقابی در کار نخواهد بود.

روایت دیگری در عیون الاخبار ج1 ص532 حارث بن دلهاث از پدرش از امام رضا(ع) نقل نموده است که حضرت می‌فرمایند: که خدای سبحان دستور داده که سه چیز باید با سه چیز دیگر همراه باشد وگرنه قبول واقع نمی‌شود.

1. أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاة : خدا نماز و زکات را با هم آورده، اگر نماز بخوانید ولی انفاق نکنید نمازتان قبول نیست. نماز حالت وصل انسان با خدای سبحان است و ضیافتی است میان بنده و معبود، نماز تنها حالتی است که وحدت کامل بر آن حاکم است و چنانچه توجه فرد در نماز از حضرت حق برداشته شود نماز او، نمازی حقیقی نیست،

خداوند سبحان نماز بنده را که جلوه‌ی وحدت است در کنار انفاق قرار می‌دهد. کمترین جمعیت در انفاق حضور دو نفر است یکی انفاق کننده و دیگری کسی که این انفاق به او می‌رسد در این حالت دیگر حرف از وحدت نیست بلکه کثرت و حضور انفاق کننده با جمع مطرح است. انفاق کننده باید در میان مردم باشد تا بتواند انفاق کند اگر مضامین روایت‌ها را کنار یکدیگر بگذاریم در می‌یابیم که بنده در وحدت و کثرت باید تمام توجه‌اش به سوی خدای سبحان باشد و انسان اگر بنده است نباید کثرت و وحدت برای او تفاوتی داشته باشد.

2- وَ أَمَرَ بِالشُّکْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَیْنِ- فَمَنْ لَمْ یَشْکُرْ وَالِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ-:4 شکر یعنی کامل و بدون نقص دیدن هر چیز. خداوند شکر گزاری از خود را در کنار سپاس گزاری از پدر و مادر قرار داده است.

ممکن است سوال شود که شکر نسبت به خداوند در مقابل همه‌ی نعمات اوست و حضرت حق هیچ‌گاه بربنده نقصانی را روا نداشته است، چگونه ممکن است شکر از خدابا سپاس گزاری از والدین کنار یکدیگر قرار گیرد.

زیرا بسیار اتفاق می‌افتد که پدر و مادری نه تنها نسبت به فرزندان خویش شیوه‌ی عملی مناسبی ندارند بلکه برخوردهای خشن و نا مناسبی را دنبال می‌کنند.

چگونه این دو شکر در کنار یکدیگر قرار می‌گیرد؟ در جواب گفته می‌شود قرآن برای سپاس گزاری و احساس والدین هیچ قیدی را بیان نکرده ‌است بلکه در آیات آمده است: « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی‏ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیر»2 « و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد(به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمّل مى‏شد)، و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد؛ (آرى به او توصیه کردم) که براى من و براى پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت(همه شما)به سوى من است! » ،« بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا»3 «به پدر و مادر نیکی کنید» در این دو آیه هیچ قیدی برای پدر و مادر ذکر نشده است قرآن پدر و مادر را به خوش خلقی و مهربانی مقید نکرده است. بلکه نعمت وجود و خلقت افراد برای شکرگزاری کافی است.

3. وَ أَمَرَ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ صِلَةِ الرَّحِم‏: فرمود « فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم‏ »4 « پس، از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایى را که در میان شماست، آشتى دهید! »

خدای سبحان تقوا را وابسته به صله رحم کرده اگر کسی صله رحم نداشته باشد اصلاً تقوا ندارد.

بسیار اتفاق می‌افتد که افراد چون متقی می‌شوند از صله‌ی رحم چشم می‌پوشند اینان فراموش می‌کنند که افراد جلوه و آیه‌ای از سوی خدای سبحان هستند و چون انسان، بندگان خدای سبحان را عزیز دارند گویا خداوند را عزیز داشته‌اند اگر روایت تقوا را در کنار صله‌ی رحم مطرح می‌کند و می‌گوید هر کس صله‌ی رحم ندارد گویا تقوا ندارد، زیرا بالاترین رحم افراد وجود مقدس امام زمان است.

در روایتی از پیامبر(ص) آمده است که حضرت می‌فرمایند: « أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ »5 «من و علی پدران این امت هستیم » یعنی به گفته‌ی زیارت جامعه نفس هر یک از بندگان وابسته به نفس اهل بیت است و خداوند سبحان گل انسان را از اضافه‌ی گل وجود این بزرگواران خلق کرده است اگر با این دیدگاه به وجود ائمه‌ی اطهار در زندگی بنگریم خواهیم دید بیشترین حق را آنان بر گردن ما دارند زیرا آنها در حقیقت هم پدرجسمانی ما هستند زیرا گِل وجودی ما از اضافه‌ی گِل آنهاست و هم پدر روحانی بشریت هستند زیرا شریعتی که برای هدایت بشر آمده است توسط وجود آنها به انسان رسیده است.

اگر متقی اهل صله‌ی رحم نباشد یعنی از امام زمان چشم پوشیده است و چون فردی از امام زمان چشم پوشد اصلاً تقوا ندارد زیرا عینیت تقوا پذیرفتن ولایت امام زمان است.

اگر سؤال شود چرا گفته می‌شود که ائمه صله افراد هستند خواهیم گفت در روایتی از امیر المومنین آمده است که « شیعتنا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِینَتِنَا » یعنی خلقت بشر وابسته به خلقت حضرات معصومین است از این رو اولین صله‌ی رحم ما در عالم متصل به وجود حضرات معصومین است.

« یَا مَنْ دَلَّنِی عَلَى نَفْسِهِ وَ ذَلَّلَ قَلْبِی بِتَصْدِیقِهِ أَسْئلُکَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة »

ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره‌ی مبارکه‌ی یونس
2. سوره‌ی مبارکه‌ی لقمان آیه‌ی 14
3. سوره‌ی مبارکه‌ی بقره آیه‌ی 83
4. سوره‌ی مبارکه‌ی انفال آیه‌ی 1
5- بحارالانوار ج 36 ص 11

هدیه به پیشگاه مطهر امام رئوف علیه السلام صلوات





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ