خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
پیوندآسمانی
کوچکم اما بزرگ شده ام ... آنقدرکه با تنهایی ، قلم ، کاغذ و اتاق تاریک آشنایم نوشتن را نیاموختم ، فقط تمرین می کنم ! مشق می کنم و لذت می برم ... هرگاه دلم ازخیابانهای زنگارگرفته و مردم سنگ دل این شهرمی گیرد ، برایش می نویسم _ می دانم می خواند ... حالم بهترمی شود، شاید نوشتن دردی را دوا نکند اما مرا سبک می کند به بی وزنی می رسم... ایمان دارم که به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل است . ... گفتم تنهایی ام را قسمت می کنم ، البته سهم کمی نیست... آرزو دارم حرف های دلم کسی را نیازارد...اگرهم زبانم لال چنین اتفاقی افتاد ، بر بزرگی خود و کوچکی من ببخشید ...! ایمن باشید درامان ایمان
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 14
کل بازدید : 52082
کل یادداشتها ها : 101
خبر مایه

موسیقی


< 1 2 3 >

مردی دیروقت ‚ خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟

- بله حتمآ. چه سئوالی؟

- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میکنی؟

- فقط میخواهم بدانم.

- اگر باید بدانی ‚ بسیار خوب می گویم : 20 دلار

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود 10 دلار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ‚ فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی‚ سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خوابی پسرم ؟

- نه پدر ، بیدارم.

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با این که خودت پول داشتی ‚ چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود‚ ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ...


  

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت . پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی .

روز اول ، پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد ، همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند ، تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار کمتر می شد . او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخ ها بر دیوار است ...

بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد . او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند ، یکی از میخ ها را از دیوار در آورد .

روز ها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخ ها را از دیوار بیرون آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت : « پسرم ! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی . اما به سوراخ های دیوار نگاه کن . دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود . وقتی تو در هنگام عصبانیت حرف هایی می زنی ، آن حرف ها هم چنین آثاری به جای می گذارند . تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری . اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد ؛ آن زخم سر جایش است . زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است .»


  

دوچیزراهرگزفراموش مکن وااااای

1-خدارا تبسم 

2-مرگ را تبسم

ودوچیزرافراموش کن  آفرین

1-به کسی خوبی کردن یعنی چی؟ (یعنی هروقت به کسی خوبی کردی بعدش فراموش کن)  گل تقدیم شما

2-کسی به توبدی کردبووووس


  

یک روزباتوویک روزعلیه تو...

  • روزی که باتوست،مغرورمباش...
  • روزی که علیه توست،صبورباش...

لکن هردوپایان پذیراست.

 

 

 


  

پیامبرگرامی اسلام حضرت محمد (ص) می فرماید:

ازمنفورترین اعمال نزدخداوندمتعال،بخل وبداخلاقی است.

 


  

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.




مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.




حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.
زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید.



من هوشِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.




هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.




فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.




عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم.




سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.




یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است.



 


  

 

 

امام علی(ع) به مالک اشتر:

 ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی" فردا به آن چشم نگاهش مکن" شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی.


 
  

- همواره مراقب افکارت باش .
ممکن است این افکار تبدیل به گفتار شود .


- همواره مراقب گفتارت باش .
ممکن است این گفتار تبدیل به کردار شود .

- همواره مراقب کردارت باش .
ممکن است این کردار تبدیل به عادت شود .

- همواره مراقب عادت خودت باش .
ممکن است این عادت تبدیل به سرنوشتت شود .  

یا حق


  

"این زندگی از آن توست، خود تصمیم بگیر برای امری که در پی انجام آن هستی و با شایستگی آن را به انجام برسان.

خود تصمیم بگیر که در زندگی به چه عشق بورزی و صادقانه عاشقش باش.

خود تصمیم بگیر تا در جنگل قدم زده و بخشی از طبیعت شوی.

خود تصمیم بگیر تا سکان زندگی ات را به دست گیری، این تنها و تنها از تو بر می آید.

خود تصمیم بگیر تا زندگی ات را نیک، پر هیجان، با ارزش و بس شاداب سازی..."

 


  

سکوت کن، سکوت کن مثل خدایت. مثل او که هیچ گاه سخن نگفته، مثل او که می بیند ولی نمی گوید. یک بار هم که شده مثل او باش، ببین اما نگو، بشنو اما نگو، فقط سکوت کن. تازه آن وقت می فهمی که چرا خدایت هیچ نمی گوید. بگویم چرا یا خودت سکوت می کنی تا بفهمی؟ چیزی نمی گوید چون، یعنی نمی تواند بگوید چون می بیند، چون گناهان ما را می بیند و از کرده خود پشیمان می شود. از خلق این بشر پشیمان می شود، اشک می ریزد، در درون خود گریه می کند. فقط به خاطر گناهانمان، به خاطر این که در مورد مخلوقش اشتباه می کرد. او گفت که " می دانم آنچه را که شما )فرشتگان( می دانید." ولی در واقع نمی دانست، آن فرشته هایش بهتر می دانستند که چه جانوری خلق شده.

پس فقط سکوت کن تا تو هم ببینی آنچه را که خدایت می بیند.

بدان آنچه را که می بینی فقط بخش کوچکی از آنی هست که خدایت می بیند. گناهان آشکار را می بینی آن هم نه همه اش را. گناهان پنهان و مخفیانه ای که خدا می بیند تو نمی توانی ببینی. پس سکوت کن تا بدانی که خدایت چه می کشد.


درپناه حق


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ