امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 8 |
روایت ذیل را در جلسهی قبل تا عبارت « الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا » بررسی کردیم و در این جلسه میگوییم « الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» راهی است که به گفتهی امام صادق(ع) مانع از تبیعت هوای نفس میشود. حضرت میفرمایند: « الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا » در صراط مستقیم هیچ مانعی برای وصال به حق وجود ندارد. از این رو گفتهاند صراط مستقیم راهی است که در آن سقوط نیست. اگر کسی در مسیر حرکت معرفتی خود گرفتار چالهها و دستاندازهایی میشود هنوز در صراط قرار نگرفته است، بلکه در سبیل حرکت میکند زیرا ورود به صراط فرد را از انحراف در حرکت باز میدارد هرچند قرار گرفتن در صراط آسان یا سهل الورود نیست اما چون کسی در صراط المستقیم قرار گیرد به لطف خداوند سبحان به سوی هدایت و عاقبت راهنمایی میشود. حضرت میفرمایند: صراط مستقیم راهی است که مانع میشود فرد از هواهای نفسانی خود پیروی کند. حضرت در ادامه میفرمایند: صراط راهی است که « فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِک» راهی که افراد را از عمل به آراء شخصی باز میدارد یکی دیگر از جلوههای صراط المستقیم آن است که اجازه نمیدهد فرد به نظرات شخصی خود در مقابل شریعت عمل کند. از مشخصات بارز صراط آن است که چون فرد به آن وارد شود از نظرات شخصی خود جدا میگردد زیرا نظرات شخصی ممکن است زائیدهی منیت و نفسانیت فرد باشد در حالیکه صراط مستقیم همچنان که در فراز قبل ذکر شد از منیتها جداست و خواستههای نفسانی به دور است. صراط مستقیم صراط عاشقی حضرت حق است و آنکس که عاشق شد از خویش باید فارغ شود. زیرا در این زمان نظر او نظر محبوب است نه نظر خودش. هر چه حبّ عاشق به معشوق بیشتر شود برای نظرات محبوب ارزش بیشتری قائل میشود به همین دلیل حضرت میفرمایند: صراط فرد را از نظرات شخصی در امان نگه میدارد. اگر شما سؤال کنید چگونه سالک صراط بینظر میشود و هیچ نظر شخصی ندارد؟ عرض میکنیم عاشق در صراط المستقیم چندان به کمال میرسد که نظرش با نظر معشوق یکی میشود او معشوق خود را به خوبی میشناسد و از آراء و نظراتش آگاه است از این رو چیزی را طلب نمیکند که نظر معشوق آن را در بر نگرفته باشد. او در مقابل نظرات محبوب کوچکترین موضع گیری و انِقُلتی ندارد بلکه تسلیم محضِ محض است. در سورهی حمد میخوانیم: « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » عاشق در جملهی بعد از « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » خود را عبد معرفی میکند و از معشوق تقاضای کمک و اعانت میکند و در جملهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » وجود او چندان آماده فرامین و دستورات مولا میشود که از خدا میخواهد او را در مسیری قرار دهد که به غیر از نظر معشوق نظری نداشته باشد. بنده هر روز در نماز از خدای سبحان درخواست میکند تا به یک مسیر عاشقانه وارد شود، مسیری که سختیهای آن در نظر او لذت بخش جلو کند. زیرا تحمل سختیها در پی وصال به معبود است او هر چه راه را بیشتر طی میکند به محبوب نزدیکتر میشود و عاشق، چیزی جز قرب به معشوق طلب نمیکند. اگر گاهی انجام بعضی از تکالیف، تکلیفی و سخت میشود از آن روست که بنده آن تکالیف را با لذت و احساس رضایت انجام نمیدهد، بنده در نماز بعد از آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » میکوید:« َ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم» سالک صراطی را میطلبد که همهی آن لذت و خوشی باشد. در مسیر عاشقی نه تنها لذتهایش، شیرین و گواراست بلکه سختیها ناراحتیهای آن نیز چون سرانجامی خوش دارد، لذت بخش است. اگر کسی بخواهد ثابت قدمی خود را در صراط محک بزند باید ببیند تا چه اندازه در مقابل شریعت از خود نظر دارد و تا چه اندازه از هواهای نفس خویش پیروی میکند. ما در پایان روایت از حضرت علی بن موسی الرضا طلب میکنیم تا ما را در صراط مستقیم و راهی که به نعمتهای بهشتی منتهی میشود، قرار دهد. انشاءالله روایت دیگری را مطرح میکنیم: در عیون الاخبار جلد 1 صفحهی 563 روایتی از قول علی بن موسی الرضا آمده است اما همیشه عرض کردیم آیات و روایات تنها یک ظاهر دارند اما در پی یک ظاهر باطنهای فراوانی نهفته است این روایت را با این دیدگاه بررسی میکنیم. اباصلت هروی میگویند: از وجود مقدس حضرت شنیدم، حضرت میفرمایند: خدای سبحان به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: « أَنْبِیَائِهِ إِذَا أَصْبَحْتَ فَأَوَّلُ شَیْءٍ یَسْتَقْبِلُکَ فَکُلْهُ »1 «زمانی که صبح کردی اولین چیزی که سر راهت قرار گرفت بخور.» « وَ الثَّانِی فَاکْتُمْهُ » «دومین چیزی را که دیدی کتمان کن.» « وَ الثَّالِثُ فَاقْبَلْهُ » «سومین چیزی که دیدی قبول کن.» « وَ الرَّابِعُ فَلَا تُؤْیِسْهُ » «چهارمی را که دیدی نا امیدش نکن.» « وَ الْخَامِسُ فَاهْرَبْ مِنْهُ » «از پنجمی فرار کن. (هرب: فرار کردن)» « فَلَمَّا أَصْبَحَ مَضَى فَاسْتَقْبَلَهُ جَبَلٌ أَسْوَدُ عَظِیمٌ » روز بعد آن پیامبر اولین چیزی که دید کوه سیاه بزرگی بود که خداوند به او امر کرده بود اولین چیز را بخور « فَکُلْهُ » پیامبر خدا ایستاد و فکر کرد آیا واقعاً خدا دستور داد، این کوه بزرگ سیاه را بخورم « أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ آکُلَ هَذَا وَ بَقِیَ مُتَحَیِّراً » اما او به سرعت با خود اندیشید که خدای حکیم تکلیف ما لایطاق به بنده نمیکند، قطعاً این کوه سیاه و بزرگ خوردنی است که خداوند به من دستور داده آن را بخورم رفت به طرف کوه رفت تا آن را بخورد هر چه به آن نزدیکتر میشد « فَکُلَّمَا دَنَا مِنْهُ صَغُرَ » کوه کوچک و کوچکتر میشد تا به آخر رسید « فَوَجَدَهُ لُقْمَةً » آن پیامبر در انتها دید که آن کوه بزرگ و سیاه به لقمهای تبدیل شد آن یک لقمه را خورد و احساس کرد خوش مزهترین طعامی است که تا به حال خورده است. « ثُمَّ مَضَى فَوَجَدَ طَسْتاً مِنْ ذَهَبٍ » جلو رفت و یک تشت بزرگ طلا دید. « فَقَالَ لَهُ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أَکْتُمَ هَذَا » «خدا به من دستور داده که این را پنهان کنم پس حفرهای کند و تشت طلا را در ان قرار داد خاک ریخت تا دیده نشود» « فَحَفَرَ لَهُ حُفْرَةٌ » همین که پیامبر به راه افتاد دید تشت از زیر خاک بیرون آمده، اما با خود گفت من به وظیفهی خویش عمل کردهام وظیفهام پنهان تشت بود که این کار را کردم. به مسیر خود ادامه داد« فَمَضَى فَإِذَا هُوَ بِطَیْرٍ وَ خَلْفَهُ بَازِیٌّ فَطَافَ الطَّیْرُ حَوْلَهُ » دید پرندهای در هوا پرواز میکند و پشت سر او عقابی در حرکت است، پرنده دور این پیامبر شروع به چرخیدن کرد. پیامبر با خود گفت: خدای سبحان به من دستور داده این پرنده را بپوشانم، آستین خود را باز کرد و پرنده را در آستین پنهان کرد. عقاب به او گفت تو شکار مرا صید کردی در حالیکه من مدتی است که در انتظار این شکار هستم « أَخَذْتَ صَیْدِی وَ أَنَا خَلْفَهُ مُنْذُ أَیَّامٍ » پیامبر گفت: من به فرمان خدایم چنین کردم و نه با اختیار خود و به راه خود ادامه داد، خداوند به او دستور داده بود. چهارمین مورد را مأیوس نکن و چهارمین مرحله عقاب بود که مأیوس شده بود پیامبر از گوشت تن خود تکهای جدا کرد و آن را به عقاب داد. و بعد به راه خود ادامه داد پنجمین فرمان خداوند آن بود که در این مرحله باید فرار کنی. پیامبر در این مرحله گوشت گندیدهای را دید که دور ان کرمهایی جمع شده بودند، « فَهَرَبَ مِنْهُ » از آن فرار کن پس از آن فرار کرد با پایان این قسمت مأموریت او به پایان رسید. او بعد از طی این مراحل برگشت و خداوند سبحان تأویل مأموریتش را به او نشان داد. خداوند سبحان از او پرسید: « فَهَلْ تَدْرِی مَا ذَاکَ کَانَ » آیا میدانی جریان چه بود؟ آن کوه بزرگی که تو از خوردن آن نگران و ترسان شدی و گمان کردی امکان خوردنش نیست اگر فرمانبردار نبودی به یقین برای خوردن آن اقدامی نمیکردی، آن کوه غضب تو بود، کوه عصبانیت و خشمگینی تو بود. هر چه تو برای نابودی آن بیشتر قدم برداشتی او در مقابل تو کوچکتر میشد تا جایی که به یک لقمه تبدیل شد و تو آن را بلعیدی و از خوردنش احساس رضایت کردی هر کس بر غضب خود غلبه کند به یقین آثار مثبت آن را خواهد دید. دور نمای تسلط بر غضب بسیار سخت تر از نزدیک شدن به آن و نابود کردنش میباشد. دومین مرحله تشت طلایی بود که خدای سبحان تأویل آن را به این صورت بیان کرد: « أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْ یُظْهِرَهُ » خدا امتناع میکند مگر اینکه اظهارش کند، قانون خدا این است، که اگر بندگان کاری را مخفیانه و خالصانه انجام دهند به یقین خداوند آن را اظهار خواهد کرد. بندهی خالص دوست ندارد کسی از بندگان از کار خالصانهی او آگاه شود اما حضرت حق نه تنها عمل او را میپذیرد بلکه عملش را تزئین میکند و برای دیگران به نمایش میگذارد. « لِیُزَیِّنَهُ بِهِ» خداوند در همین دنیا بندهاش را با کار خیرش تزئین میکند. سومین مرحله پرندهای بود که پیامبر آن را در آستین خود پنهان کرد در تأویل آن آمده است که اگر کسی به تو نصیحتی کرد آن را بپذیر. « وَ أَمَّا الطَّیْرُ فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَأْتِیکَ بِنَصِیحَةٍ فَاقْبَلْهُ » نه تنها نصیحت را بپذیر که خود نصیحت کننده را قبول کن« وَ اقْبَلْ نَصِیحَتَهُ » چهارمین مرحله عقابی بود که از صید پرنده نا امید شده بود و آن پیامبر از گوشت تن خود مقداری به عقاب داد. در تأویل این قسمت باید گفته شود اگر کسی از شما درخواستی داشت به درخواست او جواب بدهید حتی اگر به قیمت اذیت شدن خود شما باشد. جدا کردن تکهای از ران کار خیلی سختی است ولی پیامبر این سختی را تحمل کرد. پنجم چیز که قرار بود پیامبر از ان فرار کند گوشت گندیده ای بود که دور آن کرمها جمع شده بودند در تأویل این قسمت گفته شده است گوشت گندیده غیبت است که باید از ان دوری کرد به شما قول داده بودیم در انتهای جلسه ذکری از زبان مطهر حضرت علی بن موسی الرضا بیان کنیم. در صحیفهی رضویه ص 199 سعد بن سعد از امام رضا(ع) سؤال میکند که آقا در سجدهی شکر چه ذکری بر زبان بیاوریم حضرت میگوید: در سجدهی شکر این گونه بگو: « سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون» « پاک و منزه است آن که این را رام ما کرد و ما خود بر آن توانا نبودیم. و ما بسوى پروردگارمان بازمىگردیم.» حضرت گفتند بعد از خواندن این آیات ذکر « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » را بگوئید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. عیون الاخبار CD ج 1 ص276
« حقتعالى به پیغمبرى از پیغمبران خود فرمود که چون صبح کردى اول چیزى که پیش روى تو آید مأیوس مکن آن را و پنجم چیزى که پیش روى تو آید از آن فرار کن پس چون صبح کرد آن پیغمبر میگذشت ناگاه بکوهى سیاه و بزرگ برخورد پس ایستاد و نزد خود خیال کرد که پروردگار من بمن امر کرده است که بخورم این را و متحیر ماند دوباره نزد خود خیال کرد که پروردگار من تکلیف ما لا یطاق بمن نمیکند پس شروع کرد برفتن تا اینکه آن کوه را بخورد هر چه بآن کوه نزدیک میشد آن کوه کوچک میشد و چون بآن کوه رسید آن را لقمه دید آن لقمه را خورد دید لذیذتر از هر ماکولى است پس از آن گذشت طشت طلائى یافت خیال کرد که من از جانب پروردگار خود مأمورم که این طشت را پنهان کنم پس گودالى حفر نمود و آن طشت را در میان گودال گذاشت و خاک بر روى آن ریخت چون قدرى گذشت ملتفت شد دید که آن طشت ظاهر شد گفت من بعملى مأمور بودم آن را بجا آوردم و چون قدرى گذشت بمرغى برخورد که عقب آن مرغ بازى بود و میخواست آن مرغ را شکار کند آن مرغ گرداگرد او میگشت خیال کرد که من مأمورم که این مرغ را پناه دهم پس آستین خود را گشود آن مرغ در میان آستین او پنهان شد آن باز باو گفت چرا شکار مرا پنهان کردى و حال اینکه من مدتى است متمادى که در عقب این شکار دویدهام آن پیغمبر در نزد خود خیال کرد که من مأمورم که این باز را مأیوس نکنم پس یک قطعه از ران خود را کند و نزد باز انداخت و چون قدرى گذشت بگوشت مرده گندیده کرم افتاده رسید نزد خود خیال کرد که مأمورم از این مردار فرار کنم پس فرار کرد و رجوع کرد در منزل خود و چون بخواب رفت در خواب دید که کسى باو گفت که تو بآنچه مأمور بودى عمل کردى اما دانستى مقصود چه بود گفت اما کوه غضب است و بنده چون غضب بر او مستولى شود خود را نمىبیند و قدر او مجهول مىشود و کسى که غضب بر او مستولى شود هر گاه خود را حفظ کرد و قدر خود را شناخت و آتش غضب خود را خاموش کرد عاقبت غضب او مثل آن لقمه لذیذ مىشود اما طشت زر عمل صالح است هر گاه بنده آن را مخفى بدارد سزاوار است که حقتعالى آن را ظاهر کند از براى آنکه آن بنده را بآن عمل زینت دهد و ثواب اخروى را ذخیره کند، اما مرغ آن مردى است که ترا نصیحت میکند البته قبول کن و در خود نصیحت را پناه بده، و اما باز شکارى آن مردى است که حاجتى از تو خواهد البته او را مأیوس مکن اما آن گوشت گندیده غیبت است زنهار که از آن فرار کن. » |
هدیه به پیشگاه مطهر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات |
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 7 |
امروز اولین نکتهای که در محضر حضرت علی بن موسی الرضا آموزش میگیریم تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» آیهای که هر یک از ما بارها آن را تکرار نمودهایم اما شنیدن تفسیراین آیه از زبان مطهر حضرت علیبن موسی الرضا (ع) معنای دیگری را در ایفای کلام ادا میکند هر یک از ما مرتبا در نماز میگویم : « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» از وجود مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در عیون اخبار الرضا ص 617 در ذیل این آیه، روایتی نقل شده است حضرت این روایت را از قول پدرشان امام صادق(ع) نقل میکنند : « قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ یَقُولُ أَرْشِدْنَا إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ أَیْ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ دِینَکَ وَ الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِکَ» « در قول خدا اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ که مقصود اینست که ارشاد کن ما را براه راست، ارشاد کن ما را بملازم بودن راهى که بکشاند ما را بمحبت تو و رساننده باشد ما را بدین تو و منعکننده باشد ما را از اینکه پیروى کنیم میل و هواهاى نفسانى خود را تا هلاک شویم» امام صادق دربارهی آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» چنین نقل فرمودند: یعنى ما را به راه راست هدایت و راهنمایى کن، یعنى به ملازمت راهى که ما را به محبّت تو و دین تو میرساند، و از پیروى هواى نفس و آراء شخصی که باعث نابودى و هلاکت است، ممانعت نماید- ارشاد فرما.) قبل از آنکه به بررسی کلام حضرت بپردازیم در رابطه با «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» باید بگوئیم: اهدنا فعل امر است و به معنای دعا به کار رفته است، برای آن معانی متفاوتی ذکر کردهاند مثلاً گفتهاند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی 1- ما را هدایت کن به راه حق. 2- به راهی که راه توبه است. 3 خدایا من را هدایت کن به بندگی و ... اما حضرت علیبن موسی الرضا(ع) در توضیح «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» فرمودهاند: « أَرْشِدْنَا إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ» ( خدایا ما را ارشاد کن به طریق مستقیم) . مفسرین در تفسیر طریق مستقیم گفتهاند: منظور همان شریعت حقه الهی است و در رابطه با «مستقیم» گفتهاند این کلمه به معنای قائم است، یعنی دیندار باید در هر حال قائم و در حرکت باشد. حضرت میفرمایند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی ارشاد کردن برای رسیدن به راه مستقیم و در ادامهی روایت میگویند: « أَیْ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ دِینَکَ» (ما را به راه راست هدایت و راهنمایى کن، یعنى ما را ملازم راهی کن که به محبت تو ختم میشود.) نگاه حضرت به عبارات «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» نگاهی زیبا و عمیق است. حضرت « الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » را راهی میدانند که به معشوق منتهی میشود. هرگاه روندهی راه حق، به انتهای جاده حرکت خود مینگرد به غیر از نور محبوب چیز دیگری نمیبیند این صراط چنان برای او روشن و منور است که هیچ راهی در کنار آن جرأت خودنمایی ندارد. این راه، راهی است که معشوق مشتاق وصال بنده به خود است. حضرت حق در آیهی 54 سورهی مبارکهی مائده میگوید: « یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ » « خداوند جمعیّتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند، » « صراط المستقیم» خدایا بنده را در راهی قرار بده که درانتهای راه، غرق در محبت معشوق شود راهی که انتهای آن فنای در راه توست اگر گوینده «اهدنا الصراط المستقیم» را چنین تفسیر کند به یقین رستگار میشود زیرا کمال انسان در بندگی حضرت حق است اگر بندگی حق با عشق نسبت به او همراه شود به یقین کمال آفرین خواهد بود، محبتها اگر درطریق بندگی حق به کار گرفته شود امور را بر بنده سهل و آسان میکند، زیرا عاشق از انجام کار برای محبوب نه تنها لذت میبرد بلکه هر لحظه درخواستش همین است. در داستان شیرین و فرهاد آمده است که خسرو پرویز از مجنون پرسید اگر شیرین چشم تو را از تو طلب کند چه میکنی مجنون گفت: چشم دیگرم را زیر پای او میاندازم. بگفتا گر کند چشم تو را ریش بگفت آن چشم دیگر دارمش پیش اگر معشوق کاری به عاشق واگذار کند عاشق نه تنها تمام تلاش خود را در انجام آن امر به کار میبندد و همت خود را بر آن مصمم میکند بلکه آن کار را مشتاقانه و با رضایت کامل انجام میدهد از سوی دیگر در انجام آن کار هیچ منتی بر معشوق ندارد، بلکه امر معشوق را لطفی از جانب او میداند که قابلیتی در عاشق دیده است که کار را به او واگذار کرده است. «المودی الی محبتک» خدایا مارا به راهی راهنمایی کن که به محبت تو ختم میشود. حضرت در ادامه متذکر میشوند تنها عشق ورزیدن به معشوق کافی نیست بلکه باید ملتزم به دستورات شریعت شد « الْمُبَلِّغِ دِینَکَ» خدایا ما را به راهی راهنمایی کن که آن راه ما را به دین و شریعت تو میرساند. دین خدا چیست؟ قرآن میگوید : « أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِص» (آگاه باشید که دین خالص از آن خداست) و در جایی میگوید: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (آل عمران 19)» (دین در نزد خدا، اسلام(و تسلیم بودن در برابر حق) است.) دین، اسلام است پس دین خالص دینی است که اسمش اسلام است اگر اسلام از ریشه سَلَمَ بگیریم یعنی اسلام دینی است که از هر شائبهای سالم است هیچ چیز به غیر از خدا و وصال به او در دین معناندارد یا به عبارتی همه چیز به غیر از او فانی و نابود شدنی هستند . با عبارت « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » مصلی در روز چندین بار از خداوند درخواست میکندخدایا ما رابه دین خودت برسان اگر سوال شود چرا بنده باید آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » را در طول عمر خویش چندین بار تکرار کنند و یا اگر کسی به دین خالص دست یابد تکرار مجدد این آیه به چه دلیل است؟ در پاسخ گفته میشود از تفسیر سخن حضرت میتوان چنین استنباط کرد در این راه عاشق به سوی معشوقی بینهایت حرکت میکند سالک در هر بار قرائت آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » سیر کمالی جدیدی به سوی معبود طی میکند زیرا خداوند سبحان بدیع است و برای بدیع هر لحظه جلوهای جدید است از این رو سالک هر چه بیشتر جلو میرود به لایزالی محبوب بیشتر پی میبرد. خدا لایزال و محدود است در حالیکه انسان در حصار عالم ماده گرفتار است و محدود حصار زمان و مکان است بندهی محدود در عالم ماده هر بار آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » را تکرار میکند به جلوهگریهای نو و جدیدی از خدا دست مییابد و چون او میداند حضرت حق برای رشد و هدایت بنده دستورالعملهایی به نام دین دارد تن به پذیرش شریعت حقه به طور کامل میدهد و به دستورالعملهای محبوب خود را پایبند میسازد. البته لازم به ذکر است به هر اندازه بنده پایبند شریعت باشد باز هم موفق نخواهد شد به دین خالص دست یابد، زیرا اگر دین خالص به دست آمدنی بود تلاش برای رسیدن به آن امری بیفایده است. به عیارت دیگر اگر دین خالص، دینی بود که بنده میتوانست به همهی آنها دست تکرار آیه ی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » لازم نبود اما دین خالص به طور کامل به دست آمدنی نیست که به تکرار آیه نیازی نباشد و اگر غیر از این بود تکرار آیه تحصیل حاصل بود و از خدای حکیم امر تکرار یک چیز قبیح است حقیقت دین چندان عمیق است که دستیابی به کنه و حقیقت آن امری سخت است. یک بار دیگر به تفسیر آیه « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » نگاه میکنیم از سخن ایشان چنین استنباط میشود که همهی بندگان بر صراط المستقیم خلق شدهاند یعنی همه انسانها فطرتا خداشناس ودین شناساند اگر انسان دین شناس نبود تقاضای دینداری نمیکرد بنده چون از خیرات و برکات دین آگاه است تقاضا میکند تا به حقیقت و کنه آن پی برد حقیقت دین عمیق و ژرف است و برای دستیابی به آن باید تلاش فراوانی صرف شود . و اما در رابطه با: « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » مطلب دیگری قابل ذکر است که بگوییم هیچ کس نمیتواند داعیه تدین داشته باشد و بگوید من بر دین حقم و نیازی به تکرار این آیه ندارم . بنده هر لحظه تقاضا میکند خدایا ما را به دین خودت برسان به جهت پویایی دین است زیرا بنده به هر قسمتی از آن دست یابد هزاران راز نهفته در پی یافتههایش نهان است با آیه اهدنا الصراط المستقیم بنده در این حرکت توحیدی از خدا طلب یاری و کمک میکند تا دستیابی به دین را برای او فراهم میسازد . روایت علی بن موسی الرضا مزین به چند راهکار دیگر است که در جلسات بعد پیگیری میکنیم. |
هدیه به پیشگاه مطهر امام رئوف علیه السلام صلوات |