تحصیل***********************
************************تهذیب
ورزش***********************
زهرا نور است و برای نور در عالم ماده، معانی است که به ذکر چندی از این معانی بسنده میکنیم.
1- راغب میگوید: نور، روشنایی پخش شدهای است که به دیدن کمک میکند.
2- اقرب الموارد: نور اشیاء را هویدا میسازد، نور چیزی است که هم خود را آشکار میکند و غیر خود را آشکار میسازد. الظاهر فی نفسه المظهر لغیر
3- ابن فارس میگوید: نور حاکی از روشنی است همان روشنایی است که به چشم منعکس میشود.
آنچه راه را روشن میسازد نور است.
4- ولکن نور در تعبیر قرآن اعم از این تعاریف است گاهی تنها ظاهر عبارات و واژههای قرآن بررسی میشود و کلمات در معنای ظاهری به کار میروند مثلاً در سوره والشمس عبارت خورشید فروزان جایگزین واژهی عربی میشود اما گاهی معنای حقیقی و باطن آیات بررسی میشود و کلمات از قالب ظاهر جدا میشوند و حقیقت خود را مییابند در روایتی در تفسیر آیه 35 سورهی مبارکه نور چنین آمده است
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیم»
با توجه به تفسیر این آیه از دیدگاه روایات نور معنای حقیقی خود را مییابد.
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَلَیْسَتْ هِیَ إِنْسِیَّةً فَقَالَ فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ کَیْفَ هِیَ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ قَالَ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ إِذْ کَانَتِ الْأَرْوَاحُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَى آدَمَ قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَةُ قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَمَا کَانَ طَعَامُهَا قَالَ التَّسْبِیحُ وَ التَّقْدِیسُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِید... بحار الانوار ج 43 ص 4
امام صادق(ع) فرمود: حضرت رسول (ص) فرمودند: خداوند نور فاطمه را پیش از خلقت آسمانها و زمین آفرید عرض کردند مگر فاطمه انسیه نیست؟ فرمود: فاطمه حوراء انسیه است حضرت حق از نور خود فاطمه را خلق کرد قبل از آنکه آفرینش آدم صورت پذیرد. گفتند: فاطمه(س) کجا بود و چه میکرد و غذای او چه بود؟ امام صادق(ع) فرمود: در ساق عرش تسبیح و تهلیل و تحمید خدای عزوجل میفرمود.
فاطمه(س) را زهرا گفتهاند زیرا هر روز در وقت نمازهای صبح، ظهر، عشاء بر امیرالمؤمنین نورافشانی میکرد چنان نور در صورت مبارکش پرتوافشان میشد که خانههای مدینه را روشن میساخت و فاطمه هرگاه در محراب میایستاد شهر مدینه روشن میشد و همه میدانستند زهرا به نماز ایستاده است و گاهی انوار زهرای مرضیه به الوان مختلف منعکس میشد.
روایتی از امام صادق(ع) آمده است که زهرا (س) را زهرا نامیدند زیرا ایشان در بهشت قبهای از نور دارند که چونان یاقوت سرخ است و ارتفاعش یک سال نوریست و هزار در دارد که بر هر دری ملائکه ایستادهاند و همه به نام مقدس زهرا (س) تسبیح میگویند.
ام الائمه نور است وجود مبارک او روشنایی منتشر شده ای است که به دیدنها کمک میکند آنچه در عالم ماده زاییدهی نور است این است که راه از چاه هویدا میگردد و در عالم معنا نیز توسل به نام نور فاطمه زهرا(س) بصیرت ساز و فرقان دهنده است.
ابن عربی میفرماید: نور در لغت به معنی نفور نفرت و گریز است، نور آن وجودی است که از آنچه لایق او نیست گریزان میباشد و چون از ظلمت گریزان است نور است.
خداوند سبحان خود نور علی الاطلاق است و از تشعشع وجودی نور حق، حضرات معصومین خلق شدند و از پرتو وجودی ائمه هستی، جهان جلوهی خود را یافت و خلقت خلق شد اگر کسی بخواهد جلوهای در عالم داشته باشد به واسطهی وجود نور زهرا این جلوه نصیب او میشود.
نور عامل هدایت است به میزانی که فرد خود را در پرتو نور فاطمه قرار دهد و تحت نام نور حضرت قرار گیرد هم خود هدایت میشود و هم دیگران را با خود هدایت میکند.
نور از ظلمت گریزان میباشد، کسی که تحت پرچم زهرای مرضیه(س) باشد از نیستی و نابودی دور میشود و وجودش سراسر هست میشود به عبارتی این وجود چنان مبارک میشود که نه تنها کمترین ضایعات و نیستی در آن راه ندارد بلکه سراسر نفع و سودی میشود که دیگران در پرتو آن به درجات کمالی خاص واصل میآیند. یعنی ضایعاتی ندارند و نفعش به همه میرسد.
روایت متذکر شد نور هر وحشت زدهای را آرامش میبخشد وجود مقدس زهرای عالم همه وحشت زدگان تاریخ را از ظلمت گناه امنیت میبخشد و وجودشان را مملو از آرامش میکند.
مرحوم حاج ملاهادی سبزواری میفرماید: اولین چیزی که به عنوان علامت سعادت در قلب عارف ایجاد میشود نور است یعنی یک هستی جدید بر قلب او میتابد این نور همان بصیرت است که بر قلب او عارض شده است به عبارتی دیگر میتوان گفت: سعادت فرد منوط به تابش نور فاطمه بر قلب او است و اثر به جا مانده از این تشعشع بصیرت انسان را افزایش میبخشد. علامت تابیدن این نور آن است که دنیا در قلب سالک سرد میشود و دیگر کششی نسبت به دنیا ندارد بلکه دنیا را زمینهای برای رسیدن به محبوب میبیند زاییدهنور، نور است از همین رو به میزانی که شیعه فاطمه نورانی شود سرعت سیرش افزایش مییابد او توفیق مییابد تا منازل سلوک را یکی پس از دیگری به سرعت بپیماید و خود را به مولا برساند.
آنچه بیش از هر چیز دیگر در خواص نور توجه انسان را به خود جلب میکند این است که نور همیشه ماندگار و جاودان است این گونه زمانی باشد و زمانی خاموش شود اگر گاهی ظلمت فرا میرسد قطعاً میان نور و فرد چیزی حایل و مانع شده است همچنان که ماه میان خورشید و زمین مانع از پرتوافشانی خورشید نسبت به زمین میشود، شب در عالم هستی زمانی فرا میرسد که ماه از رسیدن نور به زمین جلوگیری میکند وگرنه خورشید در هر حال خورشید است.
اگر لحظاتی ما دچار کدورتهای عالم ماده میشویم خود میان انوار وجودی زهرا(س) و خودمان مانع شدهایم ای جان تو خود حجاب خودی از میان برخیز
لحظات تاریکی زندگی ما روی خورشید وجودمان پرده انداختهایم.
وجود مقدس زهرا(س) همیشه نورافشانی میکند این سالک است که برای رسیدن به مولا باید از روشنایی حضرت استفاده کند و روی نور زندگی خود را با پردههای حجاب رذایل اخلاقی و اعتقادی نپوشاند.
در رسالهی عرفا آمده است که چون سالک به نور برسد برایش علامت است آنکه هرگز خود را نبیند اگر خود را ببیند هنوز کثرت باقیست و تا کثرت باقی باشد مشرک است با توجه به این عبارت شاید بتوان گفت وقتی انسان منور به نور فاطمی شود دیگر از وجودش چیزی باقی نمیماند تا حجاب میان او و مولایش شود و هر چه هست مولاست.
در محضر نورانی دختر پیامبر فرد از جهل و ظلمت خارج میشود.
قمر رنگی ز رخسارش شکر طعمی زگفتارش
بشر را مهر دیدارش نهان چون روح در اعضا
بهشت از خلق او بویی محیط از جود او جویی
بجنب حشمتش گویی خرامان گنبد مینا
خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش
بمهر چهر رخشانش ملک حیران تر از حربا
در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسید .
تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد !
ده فرمان :
?- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .
?- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .
?- هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .
?- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .
?- هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .
?- هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .
?- هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .
?- هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .
?- هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .
??- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !
پس از آن سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،
تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .
او گفت :
ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم
اما به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد و ده فرمان چنین شد :
?- هیچ انسانی ، انسان مؤمن دیگر را نکُشد .
?- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .
?- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .
?- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .
?- هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .
?- هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .
?- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر زور نگوید .
?- هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .
?- هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .
??- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار مؤمن باشد !
و اینک ای دوستان
به سوی انسانها بروید و به وسوسه بپردازید
و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس را مؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند !
خدایاهدایتم زیرامیدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی هست...
خدایاهدایتم کن که ظلم نکنم زیرامی دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است...
خدایانگذاردروغ بگویمزیرادروغ ظلم کثیفی است...
خدایامحتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم زیراتهمت خیانت ظالمانه ای است...
خدایاارشادم کن که بی انصافی نکنم زیراکسی که بی انصاف ندارددشرف ندارد...
خدایاراهنمایم باش تاحق کسی راضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کفرخدای بزرگ است...
خدایامراازبلای غروروخودخواهی نجات ده تاحقایق وجودراببینم وجمال زیبای تورامشاهد کنم...
خدایاپستی دنیاوناپایداری روزگارراهمیشهدرنظرمجلوه گرسازتافریب زرق وبرق عالم خاکی مراازیادتودورنکند...
خدایابه من صبرعطاکن،تابتوانم انتظارنعمتهایت رابکشم...
خدایابه من عشق نازل کن تابتوانم به بنده هایت عشق بورزم...
خدایابه چشمانم اشک فراوان هدیه کن،تابتوانم برای جلب رضایت توشب هاراتاصبح گریه کنم...
بارالها!
در پیشگاه تو ایستادهام،
و دستهایم را به سوى تو بلند کردهام،
آگاهم که در بندگىات کوتاهى نموده و در فرمانبرىات سستى کردهام،
اگر راه حیا را مىپیمودم از خواستن و دعا کردن مىترسیدم ...
ولى … پروردگارم!
آن گاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا مىخوانى،
و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده مىدهى،
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانىهاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و به وسیله پیامبرت که او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،
و به وسیله برترین زن،
و به فرزندانش، که پیشوایان و جانشینان اویند،
و به تمامى فرشتگانى که به وسیله اینان به تو روى مىکنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مىدهند، به تو روى مىآورم.
پس بر ایشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مىشود قرار دادم
اگر با این همه، خواستهام را رد کنى، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مىگردد،
همچون مالکى که از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى که از بندهاش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مىزند .
واى بر من اگر رحمت گستردهات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى، پس به درگاه چه کسى روى کنم؟
اما... اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده، و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى، چونان مالکى هستى که لطف و بخششى را آغاز کرده، و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى که لغزش بندهاش را نادیده انگاشته و به او رحم کرده است.
در این حالت نمىدانم کدام نعمتت را شکر گزارم؟
آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشتههایم را بر من مىبخشایى؟
یا آن گاه که با آغاز کردن کرم و احسان بر عفو و بخششت مىافزایى؟
پروردگارا!
خواستهام در این جایگاه، یعنى جایگاه بنده فقیر ناامید، آن است که:
گناهان گذشتهام را بیامرزى،
و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى،
و پدر و مادرم را که دور از خانه و خانواده و غریبانه در زیر خاکها خفتهاند، ببخشى .
تنهایىشان را با انوار احسانت از بین ببر،
و وحشتشان را با نشانههاى بخششت به انس بدل کن،
و به نیکوکارشان دم به دم نعمت و شادمانى بخش،
و به گناهکارشان مغفرت و رحمت عطا کن،
تا به لطف و مرحمتت از خطرات قیامت در امان باشند،
به رحمتت در بهشت ساکنشان گردان،
و بین من و آنان در آن نعمت گسترده شناسایى برقرار کن،
تا مشمول شادمانى گذشته و آینده شویم.
آقایم!
اگر در کارهایم چیزى سراغ دارى که مقامشان را بالا مىبرد و بر اکرامشان مىافزاید، آن را در نامه اعمالشان قرار ده،
و مرا در رحمت با آنان شریک کن،
و آنان را مشمول رحمتت بگردان، همچنان که مرا در کودکى تربیت کردند.
الهی همه تو،ما هیچ.سخن این است برخود مپیچ.
الهی گفتی کریمم، امید بدان تمام است تا کرم تو در میان است، ناامیدی حرام است.
الهی مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را.
الهی اگر امانت را نه امینم، امانت را می نهادی دانستی چنینم.
الهی تا از مهر تو اثر آمد همه مهرها به سر آمد.
الهی من کیم که ترا خواهم؟چون از قیمت خویش آگاهم.دل و دوست یافتن پادشاهی است.بی دل و دوست زیست گمراهی است.
قصه دوستی دانی که چرا دراز است؟زیرا که دوست بی نیاز است.