امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 8 |
روایت ذیل را در جلسهی قبل تا عبارت « الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا » بررسی کردیم و در این جلسه میگوییم « الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» راهی است که به گفتهی امام صادق(ع) مانع از تبیعت هوای نفس میشود. حضرت میفرمایند: « الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا » در صراط مستقیم هیچ مانعی برای وصال به حق وجود ندارد. از این رو گفتهاند صراط مستقیم راهی است که در آن سقوط نیست. اگر کسی در مسیر حرکت معرفتی خود گرفتار چالهها و دستاندازهایی میشود هنوز در صراط قرار نگرفته است، بلکه در سبیل حرکت میکند زیرا ورود به صراط فرد را از انحراف در حرکت باز میدارد هرچند قرار گرفتن در صراط آسان یا سهل الورود نیست اما چون کسی در صراط المستقیم قرار گیرد به لطف خداوند سبحان به سوی هدایت و عاقبت راهنمایی میشود. حضرت میفرمایند: صراط مستقیم راهی است که مانع میشود فرد از هواهای نفسانی خود پیروی کند. حضرت در ادامه میفرمایند: صراط راهی است که « فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِک» راهی که افراد را از عمل به آراء شخصی باز میدارد یکی دیگر از جلوههای صراط المستقیم آن است که اجازه نمیدهد فرد به نظرات شخصی خود در مقابل شریعت عمل کند. از مشخصات بارز صراط آن است که چون فرد به آن وارد شود از نظرات شخصی خود جدا میگردد زیرا نظرات شخصی ممکن است زائیدهی منیت و نفسانیت فرد باشد در حالیکه صراط مستقیم همچنان که در فراز قبل ذکر شد از منیتها جداست و خواستههای نفسانی به دور است. صراط مستقیم صراط عاشقی حضرت حق است و آنکس که عاشق شد از خویش باید فارغ شود. زیرا در این زمان نظر او نظر محبوب است نه نظر خودش. هر چه حبّ عاشق به معشوق بیشتر شود برای نظرات محبوب ارزش بیشتری قائل میشود به همین دلیل حضرت میفرمایند: صراط فرد را از نظرات شخصی در امان نگه میدارد. اگر شما سؤال کنید چگونه سالک صراط بینظر میشود و هیچ نظر شخصی ندارد؟ عرض میکنیم عاشق در صراط المستقیم چندان به کمال میرسد که نظرش با نظر معشوق یکی میشود او معشوق خود را به خوبی میشناسد و از آراء و نظراتش آگاه است از این رو چیزی را طلب نمیکند که نظر معشوق آن را در بر نگرفته باشد. او در مقابل نظرات محبوب کوچکترین موضع گیری و انِقُلتی ندارد بلکه تسلیم محضِ محض است. در سورهی حمد میخوانیم: « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » عاشق در جملهی بعد از « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » خود را عبد معرفی میکند و از معشوق تقاضای کمک و اعانت میکند و در جملهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » وجود او چندان آماده فرامین و دستورات مولا میشود که از خدا میخواهد او را در مسیری قرار دهد که به غیر از نظر معشوق نظری نداشته باشد. بنده هر روز در نماز از خدای سبحان درخواست میکند تا به یک مسیر عاشقانه وارد شود، مسیری که سختیهای آن در نظر او لذت بخش جلو کند. زیرا تحمل سختیها در پی وصال به معبود است او هر چه راه را بیشتر طی میکند به محبوب نزدیکتر میشود و عاشق، چیزی جز قرب به معشوق طلب نمیکند. اگر گاهی انجام بعضی از تکالیف، تکلیفی و سخت میشود از آن روست که بنده آن تکالیف را با لذت و احساس رضایت انجام نمیدهد، بنده در نماز بعد از آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » میکوید:« َ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم» سالک صراطی را میطلبد که همهی آن لذت و خوشی باشد. در مسیر عاشقی نه تنها لذتهایش، شیرین و گواراست بلکه سختیها ناراحتیهای آن نیز چون سرانجامی خوش دارد، لذت بخش است. اگر کسی بخواهد ثابت قدمی خود را در صراط محک بزند باید ببیند تا چه اندازه در مقابل شریعت از خود نظر دارد و تا چه اندازه از هواهای نفس خویش پیروی میکند. ما در پایان روایت از حضرت علی بن موسی الرضا طلب میکنیم تا ما را در صراط مستقیم و راهی که به نعمتهای بهشتی منتهی میشود، قرار دهد. انشاءالله روایت دیگری را مطرح میکنیم: در عیون الاخبار جلد 1 صفحهی 563 روایتی از قول علی بن موسی الرضا آمده است اما همیشه عرض کردیم آیات و روایات تنها یک ظاهر دارند اما در پی یک ظاهر باطنهای فراوانی نهفته است این روایت را با این دیدگاه بررسی میکنیم. اباصلت هروی میگویند: از وجود مقدس حضرت شنیدم، حضرت میفرمایند: خدای سبحان به یکی از پیامبرانش چنین وحی کرد: « أَنْبِیَائِهِ إِذَا أَصْبَحْتَ فَأَوَّلُ شَیْءٍ یَسْتَقْبِلُکَ فَکُلْهُ »1 «زمانی که صبح کردی اولین چیزی که سر راهت قرار گرفت بخور.» « وَ الثَّانِی فَاکْتُمْهُ » «دومین چیزی را که دیدی کتمان کن.» « وَ الثَّالِثُ فَاقْبَلْهُ » «سومین چیزی که دیدی قبول کن.» « وَ الرَّابِعُ فَلَا تُؤْیِسْهُ » «چهارمی را که دیدی نا امیدش نکن.» « وَ الْخَامِسُ فَاهْرَبْ مِنْهُ » «از پنجمی فرار کن. (هرب: فرار کردن)» « فَلَمَّا أَصْبَحَ مَضَى فَاسْتَقْبَلَهُ جَبَلٌ أَسْوَدُ عَظِیمٌ » روز بعد آن پیامبر اولین چیزی که دید کوه سیاه بزرگی بود که خداوند به او امر کرده بود اولین چیز را بخور « فَکُلْهُ » پیامبر خدا ایستاد و فکر کرد آیا واقعاً خدا دستور داد، این کوه بزرگ سیاه را بخورم « أَمَرَنِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ آکُلَ هَذَا وَ بَقِیَ مُتَحَیِّراً » اما او به سرعت با خود اندیشید که خدای حکیم تکلیف ما لایطاق به بنده نمیکند، قطعاً این کوه سیاه و بزرگ خوردنی است که خداوند به من دستور داده آن را بخورم رفت به طرف کوه رفت تا آن را بخورد هر چه به آن نزدیکتر میشد « فَکُلَّمَا دَنَا مِنْهُ صَغُرَ » کوه کوچک و کوچکتر میشد تا به آخر رسید « فَوَجَدَهُ لُقْمَةً » آن پیامبر در انتها دید که آن کوه بزرگ و سیاه به لقمهای تبدیل شد آن یک لقمه را خورد و احساس کرد خوش مزهترین طعامی است که تا به حال خورده است. « ثُمَّ مَضَى فَوَجَدَ طَسْتاً مِنْ ذَهَبٍ » جلو رفت و یک تشت بزرگ طلا دید. « فَقَالَ لَهُ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أَکْتُمَ هَذَا » «خدا به من دستور داده که این را پنهان کنم پس حفرهای کند و تشت طلا را در ان قرار داد خاک ریخت تا دیده نشود» « فَحَفَرَ لَهُ حُفْرَةٌ » همین که پیامبر به راه افتاد دید تشت از زیر خاک بیرون آمده، اما با خود گفت من به وظیفهی خویش عمل کردهام وظیفهام پنهان تشت بود که این کار را کردم. به مسیر خود ادامه داد« فَمَضَى فَإِذَا هُوَ بِطَیْرٍ وَ خَلْفَهُ بَازِیٌّ فَطَافَ الطَّیْرُ حَوْلَهُ » دید پرندهای در هوا پرواز میکند و پشت سر او عقابی در حرکت است، پرنده دور این پیامبر شروع به چرخیدن کرد. پیامبر با خود گفت: خدای سبحان به من دستور داده این پرنده را بپوشانم، آستین خود را باز کرد و پرنده را در آستین پنهان کرد. عقاب به او گفت تو شکار مرا صید کردی در حالیکه من مدتی است که در انتظار این شکار هستم « أَخَذْتَ صَیْدِی وَ أَنَا خَلْفَهُ مُنْذُ أَیَّامٍ » پیامبر گفت: من به فرمان خدایم چنین کردم و نه با اختیار خود و به راه خود ادامه داد، خداوند به او دستور داده بود. چهارمین مورد را مأیوس نکن و چهارمین مرحله عقاب بود که مأیوس شده بود پیامبر از گوشت تن خود تکهای جدا کرد و آن را به عقاب داد. و بعد به راه خود ادامه داد پنجمین فرمان خداوند آن بود که در این مرحله باید فرار کنی. پیامبر در این مرحله گوشت گندیدهای را دید که دور ان کرمهایی جمع شده بودند، « فَهَرَبَ مِنْهُ » از آن فرار کن پس از آن فرار کرد با پایان این قسمت مأموریت او به پایان رسید. او بعد از طی این مراحل برگشت و خداوند سبحان تأویل مأموریتش را به او نشان داد. خداوند سبحان از او پرسید: « فَهَلْ تَدْرِی مَا ذَاکَ کَانَ » آیا میدانی جریان چه بود؟ آن کوه بزرگی که تو از خوردن آن نگران و ترسان شدی و گمان کردی امکان خوردنش نیست اگر فرمانبردار نبودی به یقین برای خوردن آن اقدامی نمیکردی، آن کوه غضب تو بود، کوه عصبانیت و خشمگینی تو بود. هر چه تو برای نابودی آن بیشتر قدم برداشتی او در مقابل تو کوچکتر میشد تا جایی که به یک لقمه تبدیل شد و تو آن را بلعیدی و از خوردنش احساس رضایت کردی هر کس بر غضب خود غلبه کند به یقین آثار مثبت آن را خواهد دید. دور نمای تسلط بر غضب بسیار سخت تر از نزدیک شدن به آن و نابود کردنش میباشد. دومین مرحله تشت طلایی بود که خدای سبحان تأویل آن را به این صورت بیان کرد: « أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْ یُظْهِرَهُ » خدا امتناع میکند مگر اینکه اظهارش کند، قانون خدا این است، که اگر بندگان کاری را مخفیانه و خالصانه انجام دهند به یقین خداوند آن را اظهار خواهد کرد. بندهی خالص دوست ندارد کسی از بندگان از کار خالصانهی او آگاه شود اما حضرت حق نه تنها عمل او را میپذیرد بلکه عملش را تزئین میکند و برای دیگران به نمایش میگذارد. « لِیُزَیِّنَهُ بِهِ» خداوند در همین دنیا بندهاش را با کار خیرش تزئین میکند. سومین مرحله پرندهای بود که پیامبر آن را در آستین خود پنهان کرد در تأویل آن آمده است که اگر کسی به تو نصیحتی کرد آن را بپذیر. « وَ أَمَّا الطَّیْرُ فَهُوَ الرَّجُلُ الَّذِی یَأْتِیکَ بِنَصِیحَةٍ فَاقْبَلْهُ » نه تنها نصیحت را بپذیر که خود نصیحت کننده را قبول کن« وَ اقْبَلْ نَصِیحَتَهُ » چهارمین مرحله عقابی بود که از صید پرنده نا امید شده بود و آن پیامبر از گوشت تن خود مقداری به عقاب داد. در تأویل این قسمت باید گفته شود اگر کسی از شما درخواستی داشت به درخواست او جواب بدهید حتی اگر به قیمت اذیت شدن خود شما باشد. جدا کردن تکهای از ران کار خیلی سختی است ولی پیامبر این سختی را تحمل کرد. پنجم چیز که قرار بود پیامبر از ان فرار کند گوشت گندیده ای بود که دور آن کرمها جمع شده بودند در تأویل این قسمت گفته شده است گوشت گندیده غیبت است که باید از ان دوری کرد به شما قول داده بودیم در انتهای جلسه ذکری از زبان مطهر حضرت علی بن موسی الرضا بیان کنیم. در صحیفهی رضویه ص 199 سعد بن سعد از امام رضا(ع) سؤال میکند که آقا در سجدهی شکر چه ذکری بر زبان بیاوریم حضرت میگوید: در سجدهی شکر این گونه بگو: « سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُون» « پاک و منزه است آن که این را رام ما کرد و ما خود بر آن توانا نبودیم. و ما بسوى پروردگارمان بازمىگردیم.» حضرت گفتند بعد از خواندن این آیات ذکر « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » را بگوئید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. عیون الاخبار CD ج 1 ص276
« حقتعالى به پیغمبرى از پیغمبران خود فرمود که چون صبح کردى اول چیزى که پیش روى تو آید مأیوس مکن آن را و پنجم چیزى که پیش روى تو آید از آن فرار کن پس چون صبح کرد آن پیغمبر میگذشت ناگاه بکوهى سیاه و بزرگ برخورد پس ایستاد و نزد خود خیال کرد که پروردگار من بمن امر کرده است که بخورم این را و متحیر ماند دوباره نزد خود خیال کرد که پروردگار من تکلیف ما لا یطاق بمن نمیکند پس شروع کرد برفتن تا اینکه آن کوه را بخورد هر چه بآن کوه نزدیک میشد آن کوه کوچک میشد و چون بآن کوه رسید آن را لقمه دید آن لقمه را خورد دید لذیذتر از هر ماکولى است پس از آن گذشت طشت طلائى یافت خیال کرد که من از جانب پروردگار خود مأمورم که این طشت را پنهان کنم پس گودالى حفر نمود و آن طشت را در میان گودال گذاشت و خاک بر روى آن ریخت چون قدرى گذشت ملتفت شد دید که آن طشت ظاهر شد گفت من بعملى مأمور بودم آن را بجا آوردم و چون قدرى گذشت بمرغى برخورد که عقب آن مرغ بازى بود و میخواست آن مرغ را شکار کند آن مرغ گرداگرد او میگشت خیال کرد که من مأمورم که این مرغ را پناه دهم پس آستین خود را گشود آن مرغ در میان آستین او پنهان شد آن باز باو گفت چرا شکار مرا پنهان کردى و حال اینکه من مدتى است متمادى که در عقب این شکار دویدهام آن پیغمبر در نزد خود خیال کرد که من مأمورم که این باز را مأیوس نکنم پس یک قطعه از ران خود را کند و نزد باز انداخت و چون قدرى گذشت بگوشت مرده گندیده کرم افتاده رسید نزد خود خیال کرد که مأمورم از این مردار فرار کنم پس فرار کرد و رجوع کرد در منزل خود و چون بخواب رفت در خواب دید که کسى باو گفت که تو بآنچه مأمور بودى عمل کردى اما دانستى مقصود چه بود گفت اما کوه غضب است و بنده چون غضب بر او مستولى شود خود را نمىبیند و قدر او مجهول مىشود و کسى که غضب بر او مستولى شود هر گاه خود را حفظ کرد و قدر خود را شناخت و آتش غضب خود را خاموش کرد عاقبت غضب او مثل آن لقمه لذیذ مىشود اما طشت زر عمل صالح است هر گاه بنده آن را مخفى بدارد سزاوار است که حقتعالى آن را ظاهر کند از براى آنکه آن بنده را بآن عمل زینت دهد و ثواب اخروى را ذخیره کند، اما مرغ آن مردى است که ترا نصیحت میکند البته قبول کن و در خود نصیحت را پناه بده، و اما باز شکارى آن مردى است که حاجتى از تو خواهد البته او را مأیوس مکن اما آن گوشت گندیده غیبت است زنهار که از آن فرار کن. » |
هدیه به پیشگاه مطهر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات |
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 7 |
امروز اولین نکتهای که در محضر حضرت علی بن موسی الرضا آموزش میگیریم تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» آیهای که هر یک از ما بارها آن را تکرار نمودهایم اما شنیدن تفسیراین آیه از زبان مطهر حضرت علیبن موسی الرضا (ع) معنای دیگری را در ایفای کلام ادا میکند هر یک از ما مرتبا در نماز میگویم : « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» از وجود مقدس حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در عیون اخبار الرضا ص 617 در ذیل این آیه، روایتی نقل شده است حضرت این روایت را از قول پدرشان امام صادق(ع) نقل میکنند : « قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ یَقُولُ أَرْشِدْنَا إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ أَیْ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ دِینَکَ وَ الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِکَ» « در قول خدا اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ که مقصود اینست که ارشاد کن ما را براه راست، ارشاد کن ما را بملازم بودن راهى که بکشاند ما را بمحبت تو و رساننده باشد ما را بدین تو و منعکننده باشد ما را از اینکه پیروى کنیم میل و هواهاى نفسانى خود را تا هلاک شویم» امام صادق دربارهی آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» چنین نقل فرمودند: یعنى ما را به راه راست هدایت و راهنمایى کن، یعنى به ملازمت راهى که ما را به محبّت تو و دین تو میرساند، و از پیروى هواى نفس و آراء شخصی که باعث نابودى و هلاکت است، ممانعت نماید- ارشاد فرما.) قبل از آنکه به بررسی کلام حضرت بپردازیم در رابطه با «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» باید بگوئیم: اهدنا فعل امر است و به معنای دعا به کار رفته است، برای آن معانی متفاوتی ذکر کردهاند مثلاً گفتهاند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی 1- ما را هدایت کن به راه حق. 2- به راهی که راه توبه است. 3 خدایا من را هدایت کن به بندگی و ... اما حضرت علیبن موسی الرضا(ع) در توضیح «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» فرمودهاند: « أَرْشِدْنَا إِلَى الطَّرِیقِ الْمُسْتَقِیمِ» ( خدایا ما را ارشاد کن به طریق مستقیم) . مفسرین در تفسیر طریق مستقیم گفتهاند: منظور همان شریعت حقه الهی است و در رابطه با «مستقیم» گفتهاند این کلمه به معنای قائم است، یعنی دیندار باید در هر حال قائم و در حرکت باشد. حضرت میفرمایند: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی ارشاد کردن برای رسیدن به راه مستقیم و در ادامهی روایت میگویند: « أَیْ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ دِینَکَ» (ما را به راه راست هدایت و راهنمایى کن، یعنى ما را ملازم راهی کن که به محبت تو ختم میشود.) نگاه حضرت به عبارات «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» نگاهی زیبا و عمیق است. حضرت « الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » را راهی میدانند که به معشوق منتهی میشود. هرگاه روندهی راه حق، به انتهای جاده حرکت خود مینگرد به غیر از نور محبوب چیز دیگری نمیبیند این صراط چنان برای او روشن و منور است که هیچ راهی در کنار آن جرأت خودنمایی ندارد. این راه، راهی است که معشوق مشتاق وصال بنده به خود است. حضرت حق در آیهی 54 سورهی مبارکهی مائده میگوید: « یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ » « خداوند جمعیّتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند، » « صراط المستقیم» خدایا بنده را در راهی قرار بده که درانتهای راه، غرق در محبت معشوق شود راهی که انتهای آن فنای در راه توست اگر گوینده «اهدنا الصراط المستقیم» را چنین تفسیر کند به یقین رستگار میشود زیرا کمال انسان در بندگی حضرت حق است اگر بندگی حق با عشق نسبت به او همراه شود به یقین کمال آفرین خواهد بود، محبتها اگر درطریق بندگی حق به کار گرفته شود امور را بر بنده سهل و آسان میکند، زیرا عاشق از انجام کار برای محبوب نه تنها لذت میبرد بلکه هر لحظه درخواستش همین است. در داستان شیرین و فرهاد آمده است که خسرو پرویز از مجنون پرسید اگر شیرین چشم تو را از تو طلب کند چه میکنی مجنون گفت: چشم دیگرم را زیر پای او میاندازم. بگفتا گر کند چشم تو را ریش بگفت آن چشم دیگر دارمش پیش اگر معشوق کاری به عاشق واگذار کند عاشق نه تنها تمام تلاش خود را در انجام آن امر به کار میبندد و همت خود را بر آن مصمم میکند بلکه آن کار را مشتاقانه و با رضایت کامل انجام میدهد از سوی دیگر در انجام آن کار هیچ منتی بر معشوق ندارد، بلکه امر معشوق را لطفی از جانب او میداند که قابلیتی در عاشق دیده است که کار را به او واگذار کرده است. «المودی الی محبتک» خدایا مارا به راهی راهنمایی کن که به محبت تو ختم میشود. حضرت در ادامه متذکر میشوند تنها عشق ورزیدن به معشوق کافی نیست بلکه باید ملتزم به دستورات شریعت شد « الْمُبَلِّغِ دِینَکَ» خدایا ما را به راهی راهنمایی کن که آن راه ما را به دین و شریعت تو میرساند. دین خدا چیست؟ قرآن میگوید : « أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِص» (آگاه باشید که دین خالص از آن خداست) و در جایی میگوید: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (آل عمران 19)» (دین در نزد خدا، اسلام(و تسلیم بودن در برابر حق) است.) دین، اسلام است پس دین خالص دینی است که اسمش اسلام است اگر اسلام از ریشه سَلَمَ بگیریم یعنی اسلام دینی است که از هر شائبهای سالم است هیچ چیز به غیر از خدا و وصال به او در دین معناندارد یا به عبارتی همه چیز به غیر از او فانی و نابود شدنی هستند . با عبارت « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » مصلی در روز چندین بار از خداوند درخواست میکندخدایا ما رابه دین خودت برسان اگر سوال شود چرا بنده باید آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » را در طول عمر خویش چندین بار تکرار کنند و یا اگر کسی به دین خالص دست یابد تکرار مجدد این آیه به چه دلیل است؟ در پاسخ گفته میشود از تفسیر سخن حضرت میتوان چنین استنباط کرد در این راه عاشق به سوی معشوقی بینهایت حرکت میکند سالک در هر بار قرائت آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » سیر کمالی جدیدی به سوی معبود طی میکند زیرا خداوند سبحان بدیع است و برای بدیع هر لحظه جلوهای جدید است از این رو سالک هر چه بیشتر جلو میرود به لایزالی محبوب بیشتر پی میبرد. خدا لایزال و محدود است در حالیکه انسان در حصار عالم ماده گرفتار است و محدود حصار زمان و مکان است بندهی محدود در عالم ماده هر بار آیهی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » را تکرار میکند به جلوهگریهای نو و جدیدی از خدا دست مییابد و چون او میداند حضرت حق برای رشد و هدایت بنده دستورالعملهایی به نام دین دارد تن به پذیرش شریعت حقه به طور کامل میدهد و به دستورالعملهای محبوب خود را پایبند میسازد. البته لازم به ذکر است به هر اندازه بنده پایبند شریعت باشد باز هم موفق نخواهد شد به دین خالص دست یابد، زیرا اگر دین خالص به دست آمدنی بود تلاش برای رسیدن به آن امری بیفایده است. به عیارت دیگر اگر دین خالص، دینی بود که بنده میتوانست به همهی آنها دست تکرار آیه ی « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » لازم نبود اما دین خالص به طور کامل به دست آمدنی نیست که به تکرار آیه نیازی نباشد و اگر غیر از این بود تکرار آیه تحصیل حاصل بود و از خدای حکیم امر تکرار یک چیز قبیح است حقیقت دین چندان عمیق است که دستیابی به کنه و حقیقت آن امری سخت است. یک بار دیگر به تفسیر آیه « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » نگاه میکنیم از سخن ایشان چنین استنباط میشود که همهی بندگان بر صراط المستقیم خلق شدهاند یعنی همه انسانها فطرتا خداشناس ودین شناساند اگر انسان دین شناس نبود تقاضای دینداری نمیکرد بنده چون از خیرات و برکات دین آگاه است تقاضا میکند تا به حقیقت و کنه آن پی برد حقیقت دین عمیق و ژرف است و برای دستیابی به آن باید تلاش فراوانی صرف شود . و اما در رابطه با: « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ » مطلب دیگری قابل ذکر است که بگوییم هیچ کس نمیتواند داعیه تدین داشته باشد و بگوید من بر دین حقم و نیازی به تکرار این آیه ندارم . بنده هر لحظه تقاضا میکند خدایا ما را به دین خودت برسان به جهت پویایی دین است زیرا بنده به هر قسمتی از آن دست یابد هزاران راز نهفته در پی یافتههایش نهان است با آیه اهدنا الصراط المستقیم بنده در این حرکت توحیدی از خدا طلب یاری و کمک میکند تا دستیابی به دین را برای او فراهم میسازد . روایت علی بن موسی الرضا مزین به چند راهکار دیگر است که در جلسات بعد پیگیری میکنیم. |
هدیه به پیشگاه مطهر امام رئوف علیه السلام صلوات |
|
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 6 |
اباالصلت هروی میگوید: روزی مأمون از امام پرسید: معنی این آیه چیست؟ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ (99) وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ (100)»1 « و اگر پروردگار تو مىخواست، تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى به(اجبار) ایمان مىآوردند؛ آیا تو مىخواهى مردم را مجبور سازى که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجبارى چه سودى دارد؟!) (99) (اما) هیچ کس نمىتواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا(و توفیق و یارى و هدایت او)! و پلیدى(کفر و گناه) را بر کسانى قرار مىدهد که نمىاندیشند. (100) » حضرت فرمود: پدرم موسی بن جعفر و از پدرش محمد بن علی و ... حضرت کنیه ها را ادامه داند تا به رسول الله رسیدند و گفتند: مسلمانان به پیامبر(ص) عرضه داشتند یا رسول الله، اگر آن کسانی را که بر آنها قدرت داشتی، مجبور میکردی مسلمان شوند، تعداد ما زیاد میشد و در مقابل دشمنان نیرومند میشدیم، حضرت فرمودند: من نمیخواهم با بدعتی که خداوند در مورد آن، دستوری به من نداده است، خداوند را ملاقات کنم و من کسی نیستم که بخواهم در کاری که به من مربوط نیست دخالت کنم. سپس خداوند آیهی فوق را نازل فرمود و معنی آیه این است که: اگر خدا میخواست همه را مجبور میکرد که در دنیا ایمان آوردند همانطور که در موقع دیدن سختیها، در آخرت، ایمان میآورند، و اگر این کار را با آنها انجام میدادم دیگر مستحق مدح و ثواب از جانب من نبودند لکن من میخواهم از روی اختیار و بدون اجبار ایمان آورند تا مستحق احترام و اکرام و نزدیکی به من و جاودانگی در بهشت جاودان باشند. « آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی که ایمان آورند؟» و اما این قسمت از آیه که میفرماید: « وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ » (کسی نمیتواند ایمان آورد مگر به اذن و اجازه و درخواست خدا) به این معنی نیست که انسانها از ایمان آوردن محروم هستند بلکه به این معنی است که بدون خواست خدا نمیتوانند ایمان آورند، و اذن و خواست خدا، عبارتست از: امر و فرمان او به ایمان آوردن مردم در دنیا که دار تکلیف و تعبد است و مجبور نمودن مردم به ایمان در موقعی است که تکلیف از آنها برداشته شود (یعنی بعد از مرگ و هنگام دیدن عذاب الهی). پس حضرت آیه را خواندند و گفتند: « وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ » «هیچکس ایمان نمیآورد مگر به اذن خدا» در توضیح سخن امام میتوان چنین گفت: چگونه همهی مردم در حال اضطرار مؤمن میشوند. هرکس هنگام گرفتاریها اهل ذکر میشود، همه وقت اضطرار دلشان را به خدا میدهند. حضرت میگویند: همانطور که افراد در دنیا و در زمان اضطرار مؤمن میشوند، در هنگام مشاهدهی عذاب قیامت و در آخرت نیز هر بی دینی مؤمن میشود. خدا اگر میخواست میتوانست در حال عادی، همهی مردم را مؤمن کند. اما این امر با قدرت خداوند منافات ندارد اگر چنین میکرد دیگر کسی مستحق پاداش و عقوبت نمیشد چون همهی افراد به اجبار مزین به حسن خلق بندگی بودند که این نوع بندگی برای فرد امتیاز نیست. اما خداوند سبحان افراد را در شرایط اختیار قرار میدهد تا خودشان قرب به خدا و کرامت نفس و خلود در بهشت را انتخاب کنند. خداوند سبحان به پیامبر خود اجازهی اجبار بر ایمان نمیدهد. وقتی خداوند بندگان را با عبارت: «یا ایها الذین آمنوا» مورد خطاب قرار میدهد یعنی ای دلداگان من، ای کسانی که دل به امر من سپردید، ایمان امری قلبی است و چون قلوب همگی تحت سلطهی خداوند سبحان است تنها به اذن او ایمان میآوردند. اگر خداوند سبحان اجازهی دلدادگی را برای انسان صادر نمیکرد به یقین هیچ کس مؤمن نمیشد این سخن به این معنا نیست که خداوند سبحان گروهی را به ایمان امر کرده و گروه دیگر را محروم داشته است. عبارت « بِإِذْنِ اللَّهِ » به این معناست که خداوند سبحان اذن ایمان آوردن را برای همهی بندگان صادر کرده است اما گروهی با انتخاب خویش به این ایمان رو میآورند و گروه دیگر از ایمان به حق رویگردان میشوند. خداوند سبحان سند ایمان همهی افراد را امضاء نموده است اما آنان یا تن به امضای حق دادهاند یا از آن روی برگردهاند، ایمان به حق نعمتی است که از عالم عرش بر همگان عرضه شده. افراد خود به انتخاب خویش نسبت به آن واکنشهای متفاوت نشان دادهاند. خداوند امر به ایمان را عمومی کرده است و مجوز ایمان را برای همگان صادر نموده است ولی عموم خودشان از ایمان به حق روگردان شدهاند. به عبارت دیگر خداوند اجازهی ساخت دلهای مؤمن را صادر نموده است، اما مردم خود در ساخت دلهاشان تعلل میورزند و گاه نه تنها دست به ساخت نمیزنند بلکه زیر سازی و پایههای اولیه آن را در هم میشکنند. اگر رسول الله در جواب سوال کنندگان میفرمایند: من نمیخواهم بدعتی در دین از خود بر جای بگذارم از این روست که اگر پیامبر مردم را با اجبار به دین فرا میخواند به یقین در مقابل آیات قرآن بدعت گذاری کرده بود و از فرمان خدا «العیاذ بالله» سر پیچی نموده بود. حضرت میفرمایند: مردم در مقابل ایمان به حقشان خود را مستحق ثواب و ترک عذاب میکنند و چون من آنها را به ایمان اجبار کنم دیگر ثواب و عقابی در کار نخواهد بود. روایت دیگری در عیون الاخبار ج1 ص532 حارث بن دلهاث از پدرش از امام رضا(ع) نقل نموده است که حضرت میفرمایند: که خدای سبحان دستور داده که سه چیز باید با سه چیز دیگر همراه باشد وگرنه قبول واقع نمیشود. 1. أَمَرَ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاة : خدا نماز و زکات را با هم آورده، اگر نماز بخوانید ولی انفاق نکنید نمازتان قبول نیست. نماز حالت وصل انسان با خدای سبحان است و ضیافتی است میان بنده و معبود، نماز تنها حالتی است که وحدت کامل بر آن حاکم است و چنانچه توجه فرد در نماز از حضرت حق برداشته شود نماز او، نمازی حقیقی نیست، خداوند سبحان نماز بنده را که جلوهی وحدت است در کنار انفاق قرار میدهد. کمترین جمعیت در انفاق حضور دو نفر است یکی انفاق کننده و دیگری کسی که این انفاق به او میرسد در این حالت دیگر حرف از وحدت نیست بلکه کثرت و حضور انفاق کننده با جمع مطرح است. انفاق کننده باید در میان مردم باشد تا بتواند انفاق کند اگر مضامین روایتها را کنار یکدیگر بگذاریم در مییابیم که بنده در وحدت و کثرت باید تمام توجهاش به سوی خدای سبحان باشد و انسان اگر بنده است نباید کثرت و وحدت برای او تفاوتی داشته باشد. 2- وَ أَمَرَ بِالشُّکْرِ لَهُ وَ لِلْوَالِدَیْنِ- فَمَنْ لَمْ یَشْکُرْ وَالِدَیْهِ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ-:4 شکر یعنی کامل و بدون نقص دیدن هر چیز. خداوند شکر گزاری از خود را در کنار سپاس گزاری از پدر و مادر قرار داده است. ممکن است سوال شود که شکر نسبت به خداوند در مقابل همهی نعمات اوست و حضرت حق هیچگاه بربنده نقصانی را روا نداشته است، چگونه ممکن است شکر از خدابا سپاس گزاری از والدین کنار یکدیگر قرار گیرد. زیرا بسیار اتفاق میافتد که پدر و مادری نه تنها نسبت به فرزندان خویش شیوهی عملی مناسبی ندارند بلکه برخوردهای خشن و نا مناسبی را دنبال میکنند. چگونه این دو شکر در کنار یکدیگر قرار میگیرد؟ در جواب گفته میشود قرآن برای سپاس گزاری و احساس والدین هیچ قیدی را بیان نکرده است بلکه در آیات آمده است: « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیر»2 « و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد(به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد)، و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مىیابد؛ (آرى به او توصیه کردم) که براى من و براى پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت(همه شما)به سوى من است! » ،« بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا»3 «به پدر و مادر نیکی کنید» در این دو آیه هیچ قیدی برای پدر و مادر ذکر نشده است قرآن پدر و مادر را به خوش خلقی و مهربانی مقید نکرده است. بلکه نعمت وجود و خلقت افراد برای شکرگزاری کافی است. 3. وَ أَمَرَ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ صِلَةِ الرَّحِم: فرمود « فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُم »4 « پس، از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومتهایى را که در میان شماست، آشتى دهید! » خدای سبحان تقوا را وابسته به صله رحم کرده اگر کسی صله رحم نداشته باشد اصلاً تقوا ندارد. بسیار اتفاق میافتد که افراد چون متقی میشوند از صلهی رحم چشم میپوشند اینان فراموش میکنند که افراد جلوه و آیهای از سوی خدای سبحان هستند و چون انسان، بندگان خدای سبحان را عزیز دارند گویا خداوند را عزیز داشتهاند اگر روایت تقوا را در کنار صلهی رحم مطرح میکند و میگوید هر کس صلهی رحم ندارد گویا تقوا ندارد، زیرا بالاترین رحم افراد وجود مقدس امام زمان است. در روایتی از پیامبر(ص) آمده است که حضرت میفرمایند: « أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ »5 «من و علی پدران این امت هستیم » یعنی به گفتهی زیارت جامعه نفس هر یک از بندگان وابسته به نفس اهل بیت است و خداوند سبحان گل انسان را از اضافهی گل وجود این بزرگواران خلق کرده است اگر با این دیدگاه به وجود ائمهی اطهار در زندگی بنگریم خواهیم دید بیشترین حق را آنان بر گردن ما دارند زیرا آنها در حقیقت هم پدرجسمانی ما هستند زیرا گِل وجودی ما از اضافهی گِل آنهاست و هم پدر روحانی بشریت هستند زیرا شریعتی که برای هدایت بشر آمده است توسط وجود آنها به انسان رسیده است. اگر متقی اهل صلهی رحم نباشد یعنی از امام زمان چشم پوشیده است و چون فردی از امام زمان چشم پوشد اصلاً تقوا ندارد زیرا عینیت تقوا پذیرفتن ولایت امام زمان است. اگر سؤال شود چرا گفته میشود که ائمه صله افراد هستند خواهیم گفت در روایتی از امیر المومنین آمده است که « شیعتنا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِینَتِنَا » یعنی خلقت بشر وابسته به خلقت حضرات معصومین است از این رو اولین صلهی رحم ما در عالم متصل به وجود حضرات معصومین است. « یَا مَنْ دَلَّنِی عَلَى نَفْسِهِ وَ ذَلَّلَ قَلْبِی بِتَصْدِیقِهِ أَسْئلُکَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة » ــــــــــــــــــــــــــــــ |
هدیه به پیشگاه مطهر امام رئوف علیه السلام صلوات |
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 5 |
در خدمت کلاس شناخت علی بن موسی الرضا هستیم و در جلسهی اول عرض کردیم که ما به شناخت گوشههایی از زندگی علمی، اخلاقی ، اعتقادی حضرت میپردازیم. در این جلسه قسمتی از سخنان حضرت را در باب توحید و خدا شناسی پی میگیریم. فردی به نام قاسم بن ایوب نقل میکند زمانی که مأمون خواست تا حضرت را به ولیعهدی خویش منصوب کند همه بنی هاشم و سادات را جمع کرد، همچنین طایفهی بنی عباس که مأمون از آن طایفه بود در آن مجلس ظاهر شدند. بنی عباس نسبت به انتخاب مأمون سخت خشمگین شدند و به او گفتند: « أَ تُوَلِّی رَجُلًا جَاهِلًا لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ بِتَدْبِیرِ الْخِلَافَة » «آیا تو خلافت را بر مرد نادانی که هیچ بصیرتی ندارد واگذار میکنی؟» بنی عباس چندان بر نظر خود پایبند بودند که به مأمون گفتند او را برای سخنرانی دعوت کن تا جهلش بر تو آشکار شود. این گروه مطمئن بودند که «العیاذ بالله» جهل علی بن موسی الرضا آشکار خواهد شد. غربت ائمهی اطهار در میان مردم همهی زمانها امر عجیبی نیست معمولاً تمام حضرات معصومین در میان مردم زمان خود و حتی مردم بعد از خویش غریب و ناشناخته بودهاند. مأمون به درخواست بنی عباس حضرت را دعوت کردند بنی عباس از امام رضا خواستند تا بالای منبر برود خدا را بر آنان بشناساند. « اصْعَدِ الْمِنْبَرَ وَ انْصِبْ لَنَا عَلَماً نَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْه » «آنان گفتند برای ما علامتی نصب کن که ما خدا را بر مبنای آن علامت عبادت کنیم.» حضرت علی بن موسی الرضا بالای منبر رفتند و لحظاتی چند را به سکوت گذراندند گویا رنجیده خاطر و ناراحت بودند. سخنی نگفتند و سر خود را پایین انداختند بعد به یکباره برخاستند و شروع به حمد و ثنای خداوند سبحان کردند. خطبهی توحیدی طولانی را فرمودند البته ما در این جلسه تنها به بررسی چند خط اول این خطبه میپردازیم. حضرت فرمودند: « أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى مَعْرِفَتُهُ » «اولین قدم بندگی شناخت خداست.»« َ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِیدُهُ » «بنیان معرفت خدا این است که بدانید یک خدا بیشتر نیست.» و در ادامه فرمودند: « نِظَامُ تَوْحِیدِ اللَّهِ تَعَالَى نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ » «اساس توحید این است که خدا را متصف به صفاتی نکنید» متصف نکردن خداوند سبحان به صفات سخنِ عجیبی است زیرا همهی کسانی که خدا میشناسند او را متصف به صفات میدانند مثلاً در یک شب قدر که مردم دعای جوشن را زمرمه میکنند هزار و یک اسم خدای سبحان را بر زبان میآورند، هزار و یک صفت خدا را بر زبان آوردند حال چگونه حضرت میفرمایند: خدا را بی صفت بدانید؟ علی بن موسی الرضا توضیحی میدهند که این توضیح را حضرت امیر المؤمنین نیز در نهج البلاغه خطبهی اول بیان فرمودهاند. حضرت میفرمایند باید خدایی را قبول داشته باشید که برای او قائل صفت نباشید، در حالیکه شما میگوئید خداوند قادر است حیّ و مطلق، مرید و مُدرک است اما هیچ کدام از اینها را به خدا نسبت ندهید حضرت میفرمایند اگر برای خدا صفت قائل شوید،مشرکاید زیرا عقول شهادت میدهند که هر صفتی مخلوق است و هر موصوفی مخلوق است پس خدا را موجود و مخلوق دانستهاید در حالیکه خدا مخلوق نیست بلکه خالق است. به عنوان مثال باید بگوئیم: نظم یکی از صفات بارز انسان است اما هر صاحب خردی میداند که صفت نظم از آن انسان نیست بلکه از آن خداست زیرا انسان مخلوق است نه خالق که بتواند ایجاد کنندهی صفتهای خویش باشد اما خداوند سبحان والاتر از آن است که مخلوق باشد هر صفتی از آن اوست و او از انتساب هر صفتی والاتر است خداوند سبحان صفت ندارد صفات او عین ذات هستند سمیع، علیم، خبیر بودن و ... او همگی عین ذات اوست. اولین معرفتی که از سخن حضرت علی بن موسی الرضا(ع) آموختیم این است که خدای سبحان صاحب صفت نیست چون هر صفتی باعث محدود کردن خالق میشود و او را از یگانگی جدا میسازد در حالیکه خداوند صمد و بی نیاز است. اگر سؤال شود انسان دائماً با صفات خداوند سبحان در ارتباط است مثلاً اگر کسی فرد قویای است و قوت او نشان از هوالقوی بودن خدای سبحان دارد و اگر کسی از حال دیگران با خبر است نشان از هوالمحیط بودن خدای سبحان دارد. انسان میشنود چون جلوهی نام سمیع حضرت حق است هوالسمیع ، هوالبصیر او کاملاً از نیت افراد مطلع است. چگونگی بهرهمندی انسان را از صفات خداوند میتوان از منزه بودن خداوند از این صفات ممتاز کنید باید حضرت حق این صفات را داشته باشد که انسان جلوه صفات او باشد، اگر برای خدا صفتی قائل نباشیم چگونه انسان از آنها میتواند بهره ببرد. حضرت میفرمایند: انسان باید بداند اگر با صفات حق ارتباط دارد و صفات بر او حکومت میکند این صفات جدای از ذات حق تعالی نیست در وجود خدای سبحان ذات و صفات منفک از یکدیگر نیست هر چند که در ظاهر صفات جلوهگری میکند. انسان صفات خدا را بر زبان میآورد اما از درک حقیقیت این اوصاف ناتوان است. هر صاحب خردی در باب توحید از علی بن موسی الرضا(ع) میآموزد که مبنای عبادت، معرفت الله است و مبنای معرفت الله، پذیرش توحید است. مبنای توحید آن است که ذات حق را جدای از صفات او نداند یعنی صفات حضرت حق عین ذات اوست. اگر سؤال شود بررسی بحث توحیدی در کلاس شناخت علی بن موسی الرضا چه فایده عملی در زندگی روزمرهی ما دارد؟ خواهیم گفت: بنده خدایی را عبادت میکند که باور دارد سمیع، علیم، حکیم و خبیر... است این صفتها از ذات اقدس احدیت جدا نیست. با این نگاه انسان باور دارد که صفات خدای سبحان عین ذات اوست پس چون ذات در حال تجلی است صفات خداوند نیز در حال تجلی است یعنی هر لحظه صفات حق بر زندگی انسان جلوهگری میکند. انسان میداند خدا سمیع است و کوچک ترین حرف راست و دروغ بنده را میشنود، خدا علیم است و از خطورات قلبی افراد آگاه است، خدا علیم است از احوال همه با خبر اگر فرد این حقیقت را پذیرا باشد به گفتهی امیرالمومنین(ع) چیزی را در عالم نمیبیند مگر قبل و بعد و همراه آن چیز خدا را ببیند. بحث توحیدی از این حقیقت پرده بر میدارد که انسان هر لحظه خود را متصل به خدایی میداند که با تمام این اوصاف بر بندگان جلوهگری میکند از سوی دیگر باید گفت: امکان ندارد در زندگی بشر روزی فرا برسد که سمیع بودن حکیم بودن و قادر بودن و خبیر بودن و ... حضرت حق تعطیل شود انسان هر لحظه تحت عنایت صفات در عین ذات خدای سبحان است، خدا ابدی و سرمدی است و صفات او نیز همین گونهاند. امکان دارد کسی چنین بگوید ما صفات خدای سبحان را عین ذات او میدانیم اما بسیار اتفاق میافتد که افراد از صفات حضرت حق بیبهرهاند. اگر صفات حق تعالی هر لحظه در حال ریزش است چگونه گروهی از افراد گاهی از این صفات بینصیب میمانند در حالی که به گفتهی علی بن موسی الرضا(ع) صفات حضرت حق عین ذات اوست و ذات حق تعالی چون ابدی و ازلی است همیشه بر انسان حاکم است چگونه ممکن است که صفات حق تعالی همیشه بر افراد تجلی نداشته باشد؟ در جواب باید گفته شود انسان به دلیل محدودیتهای عالم ماده از درک حقیقت این جمله( صفات حضرت حق عین ذات اوست) اما میتوان گفت: بعلاوه آنکه صفات حضرت حق چون ذات او همیشه در حال جلوگری است ولی افراد معمولاً خود را از شعاع این صفات دور میکنند و ترجیح میدهند تا صفات خداوند سبحان را نادیده بگیرند مثلاً آنکس که دروغ میگوید سمیع بودن خدا را نا دیده گرفته است. او میداند خدا سمیع است اما بنا به دلایلی مرتکب این گناه میشود و یا کسی که قلبش گرفتار خطوات شیطان شده است چشم از خبیر بودن حضرت حق فرو بسته است . اگر انسان خود را از صفات حضرت حق محروم میدارد دلیل بر عدم صفات باریتعالی نیست بلکه نشان از جهالت بشر دارد. اگر هر یک از ما بپذیریم که صفات حق عین ذات اوست هر لحظه خدایی را درک میکنیم که جامع تمام کمالات و صفات است و همین امر سبب میشود که دست به خطایی نزنیم قرآن میگوید: مردم اهل نسیان و فراموشی از حقاند، (بسیاری از خطابهای قرآنی یا ایها الناس است و تفاسیر عرفانی الناس را مردم اهل غفلت از خدا معنا کردهاند)، نه تنها جلوهگریهای صفات حضرت حق را فراموش میکنند که بلکه گاهی از ذات او غافل میگردند. البته در همین جا لازم است ذکر کنیم مأمون خود حضرت علی بن موسی الرضا را میشناخت و به علم ایشان آگاه بود از این رو جلسات علمی فراوانی در زمان مأمون در محضر حضرت بر پا شد او قصد محک زدن امام زمان خویش را نداشت اما عاملی که اجازه نداد عاقبت به خیر شود آن بود که دنیا و تعلقات دنیا او را فریفت که مقام و حکومت حکومت را به امر حضرت برتری داد. |
هدیه به پیشگاه مطهر امام رضا علیه السلام صلوات |
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 4 |
قرآن میگوید :« إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها »1 (اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مىکنید؛ و اگر بدى کنید باز هم به خود مىکنید.) در عیونین الاخبار ج1 ص 595 حضرت میفرمایند: « إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها رَبٌّ یَغْفِرُ لَهَا» اگر بدی کردید خدا بدی را به شما بازنمیگرداند بلکه آن را میپوشاند تا از رشدش جلوگیری کند اما اگر خوبی کردید خداوند سبحان همهی نفع آن خوبی را به شما بازمیگرداند، زیرا خداوند سبحان صمد و بینیاز است «یغفر لها»اگر بدی و سیئهای از شما سربزند خدا اجازه نمیدهد که عاقبت آن سیئه به شما بازگردد زیرا در این بازگشت هم شما آلوده میشوید و هم دیگران « فَلَهَا رَبٌّ» یعنی سیئه مالکی دارد و مالک سیئه اجازه نمیدهد تا بدی و آلودگی در ملکش منتشر شود . یَغْفِرُ یعنی یَسترُ غفر به معنای ستر و پوشاندن به کار رفته است « رَبٌّ یَغْفِرُ لَهَا» خدا بدی را میپوشاند این روایت، روایت عجیبی است و نگاه ما را نسبت به بیادبیها و سیئاتمان عوض میکند این روایت هر صاحب خردی را ماخوذ به حیا میکند زیرا از مفهوم روایت در مییابد خدایی دارد که سیئات او را میپوشاند تا عواقب سیئهاش به خود او و دیگران بازنگردد. خطا کار با توجه به این روایت دو شرمندگی را همراه خویش دارد هم شرمندگی انجام سیئهاش و هم غفران و پوشش حضرت حق. زیرا خداوند با جلوهی غفار خویش، خود را مالک سیئه میداند تا عواقب سوء سیئه به بندهاش باز نگردد. خداوند سبحان سیئهی فرد را با لطف خویش میپوشاند تا بنده در مقابل عملش دچار عکس العمل منفی نگردد، زیرا هر عملی را عکس العملی است و اگر خداوند گناه بنده را نپوشاند به یقین کسی در مقابل عکس العمل سیئهاش جان سالم به در نمیبرد زیرا همهی کائنات در مقابل عمل سوء او صف کشیدهاند و به نابودیاش کمر بستهاند. در ادامه همین روایت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) تفسیر آیهی 12 سوره مبارکه قدر رعد میفرمایند قرآن میگوید: «هُوَ الَّذی یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعا»2 او کسى است که برق را به شما نشان مىدهد . خدا برق را به همه نشان میدهد در تفاسیر برق به معنای لحظاتی است که انسان به یکباره نگران و یا امیدوار میگردد خداوند سبحان اراده میکند تا نگرانی و هم امید را در زندگی به بندگان خویش نشان دهد برق در منازل السائلین خواجه عبدالله چنین معنا شده است: برق منشأ هدایتی است که در یک لحظه میدرخشد و بینندهی برق جهان را به گونهی دیگر میبیند، در یک لحظه حکومت نور خدا بر او خودنمایی میکند همهی افراد برق را میبینند اما چه بسیار افرادی که هم برق را میبینند و هم قدرت آن را درک میکنند و حضورش را در زندگی خویش مؤثر میبینند و چه بسیار کسانی که میبینند و از آن در میگذرند. برق تنها یک لحظه است یعنی در یک لحظه قدرت خداوند سبحان چه میکند، برق نشان از قدرت و رأفت خدا دارد. علت آنکه باران نیسان3 خاصیت فراوانی دارد از آن جهت که باران از لابلای رعد و برقهای آسمان عبور میکند، خداوند سبحان در زندگی هر یک از ما لحظات عجیب وغریبی را قرار میدهد که شاید زمان تجلیاش کوتاهتر از رعد و برق آسمان باشد اما همین لحظات کوتاه گاهی به شدت شادی آفرین و گاهی تأثرانگیز است اما حقیقتاً این لحظات کوتاه برای هر صاحب خردی به شدت تحول انگیز و تغییر دهنده است. حضرت در ذیل تفسیر آیه میفرمایند : « خَوْفاً لِلْمُسَافِرِ وَ طَمَعاً لِلْمُقِیمِ » برق را براى ترس و طمع- فرمود ترس نسبت بمسافر و طمع نسبت بمقیم است . این برق برای مسافر ایجاد ترس میکند و مقیم را به طمع باران میاندازد . ظاهر سخن حضرت سخنی بود که مطرح شد اما باطن فرمایشات ایشان مسیر سیر وسلوک را تحت شعاع قرار میدهد، افراد در مسیر سیر وسلوک یا قدم در راه شناخت حق گذاشتهاند و حرکت کردهاند و یا هنوز بر جای خویش ایستادهاند، اما اگر قدم به راه نهاده باشند با هر برقی، خوفی در دلشان ایجاد میشود. اولین نگرانی او آن است که در مسیر سیرُ سلوک الهی از دیگران عقب مانده است، سایرین رفتهاند و به حق واصل شدهاند و او هنوز در ابتدای راه است . نگرانی دیگر سالک آن است که بعد از حرکت در راه متوقف شود. او نگران این مطلب است که شهود نعمات او را از دیدن منعم بازدارد، نگرانی دیگر سالک آن است که او شاکر رافت و رحمت خداوند سبحان نباشد . برق زندگی افراد همان زمانهای خاصی است که در زندگیها میدرخشد و نور این درخشش زندگی فرد را روشن میکند منظور از زمانهای خاص میتواند ماه رمضان شبهای قدر، روز عرفه ،اعمال حج و... باشد هر یک از این زمانها برقی است که میدرخشد و اگر سالک از درخشش این برقها غافل بماند نعمات زیادی را از دست داده است حضرت در ادامه میفرمایند: « طَمَعاً لِلْمُقِیمِ» حال اگر کسی اصلا قدم در وادی سیر وسلوک نگذاشته و به راه نیفتاده است، این برق برای او نیز طمع ایجاد میکند، طمع در عالم ظاهر همان بارانی است که خیرات کثیری را در پی دارد اما در عالم باطن طمع سالک آن است که مشتاق سیر سلوک الی الله میشود، یعنی اگر کسی هنوز در وادی سیر و سلوک قدم نگذاشته و حرکتی نکرده و مقیم است مشتاق حرکت الی الله میگردد، قانون طبیعت آن است که در پی هر برقی بارانی میبارد. تفاسیر عرفانی از باران به عنوان نعمات پی در پی و متصل به هم یاد میکنند یعنی در پی هر برق معرفتی در عالم معنا نعمات معرفتی دیگری پیاپی و لاینقطع بر افراد باریدن میگیرد. حال اگر افراد خود را در زیر باران قرار دهند و در مسیر سیر و سلوک قدم بردارند بارانهای مادی و معنوی زندگی آنها افزایش مییابد اما اگر خود را از ریزش باران نعمات دور کنند وقتی نعمات دیگران را مشاهده کنند نسبت به نعمات آنها طمع میورزند و دوست دارند که خود از آن نعمات بهرهمند شود و همین عامل طمع افراد را به حرکت وا میدارد. این روایت سخن از کسانی میزند که خود را در تحت شعاع برقهای الهی قرار دادهاند و در پی این برق نعمات فراوانی به آنها رسیده است و همچنین کسانی که ارادهی حرکت در مسیر حق را کردهاند اما هنوز به مقصد نرسیدهاند. مضافاً به اینکه از روایت چنین استنباط میشود که سلوک الی الله تنها از آن گروه و دسته خاصی نیست که هر کس اراده کند میتواند سالک و در انتها واصل گردد، برق الطاف الهی در هر حال سازنده و تعیین کننده است فقط کافی است مسافر(سالک) و یا مقیم (بر جای مانده) ارادهی بهرهمند شدن از این برق را داشته باشند در همین قسمت به وجود مقدس امام زمان دست توسل دراز میکنیم و از ایشان طلب میکنیم تا به ما قدرت درک برقهای زندگیمان را عطا کند شاید به دعای ایشان از این الطاف لحظهای بیشترین معرفت را کسب کنیم. _______________________ 1. سوره مبارکه الاسراء آیه 7 2 - سوره مبارکه الرعد آیه 12
3- (نیسان، ماه هشتم رومی است که از بیست و سوم فروردین شروع و تا سیروز ادامه دارد.از بعضی روایات استفاده میشود بارانی که در این ماه از آسمان نازل میگردد خواص و آثار فراوانی دارد و اگر کسی مقداری از آن را در ظرف پاکی جمع کند و سورهها و دعاهای خاص را بر آن بخواند، هر کس از آن آب بخورد از بیماری های گوناگون جسمانی و اخلاقی رهایی مییابد.)
|
هدیه به پیشگاه مطهر امام رئوف علیه السلام صلوات |
|
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 3 |
در کلاس محضر علی بن موسی الرضا (ع) هستیم در جلسه سابق حروف الفباء را از زبان حضرت آموزش دیدیم و آموختیم حروف با آموزش حضرت جایگاه دیگری دارد . در این جلسه روایتی1 عرض میکنم: فردی به نام همدان بن سلیمان از حضرت علی بن موسی رضا(ع) سوال کردم، معنای این آیه چیست را «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء... »2 (آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را براى(پذیرش) اسلام، گشاده مى سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آن چنان تنگ مىکند...) حضرت جواب میدهند : « مَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ بِإِیمَانِهِ فِی الدُّنْیَا إِلَى جَنَّتِهِ وَ دَارِ کَرَامَتِهِ فِی الْآخِرَةِ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلتَّسْلِیمِ لِلَّهِ وَ الثِّقَةِ بِهِ وَ السُّکُونِ إِلَى مَا وَعَدَهُ مِنْ ثَوَابِهِ حَتَّى یَطْمَئِنَّ إِلَیْه» (اگر خدای سبحان بخواهد کسی را در همین دنیا به سوی بهشتش راهنمایی کند و در آخرت به سوی دار الکرامة راهنمایی کند سینه او را باز میکند برای تسلیم شدن در مقابل خدا و اعتماد به خدا و مطمئن شدن به وعدههای الهی ) و اگر خداوند اراده گمراهی کسی را بکند او را از دیدار بهشت محروم میسازد در دنیا او را گرفتار شک میکند شکی که به کفر منجر شود چنین فردی در اعتقادات حقه خویش مضطرب میشود، در همین ابتدا مقدمتاً خدا را شکر میکنیم از پذیرش اعتقادات حقهای که به ما عطا کرده است که اگر آیه یا روایتی را میشنویم نه تنها آن را میپذیریم بلکه اعتقاد قلبی داریم که حق همین است. وعده خدا قطعی است و هر یک از ما از طریق همین وعدهها به آرامش دست مییابیم آرامشی که در پی وعدههای خدا فرا میرسد همان بهشتی است که خداوند فرد شکاک در اعتقادیات را از آن محروم ساخته است حضرت حق ما را در همین عالم ماده به بهشت راهنمایی میکند . بحث این جلسه مباحث توحیدی است که از لسان مطهر حضرت علی بن موسی الرضا به ما رسیده است که گاهی به شکل تفسیر آیات و گاه به عنوان سوال و جواب آمده است. جلد 1 عیون الاخبار الرضا ص 229 به مجموعهای از آیات توحیدی اشاره دارد که مثلاً «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ»3 (آرى) در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است، در قیامت گروهی چهرههاشان خوشحال و خندان است، علت این خوشحالی چیست؟ قرآن میگوید «الی ربها ناضره» چون به خود خدا نگاه میکنند (لازم به توضیح است گروهی با استناد به همین آیات قائل به جسمانیت خداوند سبحان شدهاند) اباصلت از یاران خاص حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در باره چنین آیاتی سوال میکند (البته لازم به ذکر است که روایتی نیز با همین مضمون از حضرت علی بن موسی الرضا به ما رسیده است) اباصلت از آیه و روایاتی با این مضمون است سوال میکند و میگوید چگونه مومنان در قیامت به خدا نگاه میکنند و در بهشت او را زیارت میکنند. حضرت میفرمایند: خدای سبحان پیامبرش محمد(ص) را بر تمام مخلوقین حتی بر فرشتگان برتری داد و اطاعت از او را به منزله اطاعت از خودش قرار داد فرمود: « مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ...»4 (کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده؛...) در قرآن آمده است « إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ ...»5 (کسانى که با تو بیعت مىکنند(در حقیقت) تنها با خدا بیعت مىنمایند....) کسانی که با پیامبر بیعت کردند با خدا بیعت کردهاند حضرت علی بن موسی الرضا در ادامه میفرمایند که پیامبر فرموده است هر کس در حیات و ممات من ، مرا زیارت کند خدا را زیارت کرده است پس زیارت خدا در بهشت یا نگاه کردن خدا در قیامت به معنای ملاقات کامل با پیامبراست اباصلت ادامه میدهد از حضرت سوال کردم یابن رسول الله معنی این روایت چیست؟ «ان ثواب لا اله الا الله النظر الی وجه الله » ثواب لا اله الا الله نگاه به صورت خداست، حضرت فرمودند: اباصلت اگر کسی برای خدا صورتی قائل شود کافر است، وجه خدا حجتهای خدا هستند که مردم با توجه به آن حجتها توجه به خدا مییابند بعد حضرت آیهای از قران را تلاوت کرده و فرمودند: « کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ »6 (همه کسانى که روى آن[ زمین] هستند فانى مىشوند) « وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ »7 (و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مىماند) و آیه دیگری میگوید: «... کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ ...»8 (...همه چیز جز ذات(پاک) او فانى مىشود ...) لازم به توضیح است که ذکر خالصانه لا اله الا الله در این عالم در حالیکه حقیقتا فرد خود را از غیر خدا منقطع ببیند و عالم را به غیر از خدا فانی بداند در این حال ثواب دیدار وجه الله به او عطا میشود. در قسمت قبل عرض کردیم وجه الله وجود مقدس پیامبر است و به تبع نبوت ، ولایت نیز شامل این وجه الله میشود، اگر ما یک لا اله الا الله خالصانه بگوییم گویا توفیق تشرف نصیبمان شده است با ذکر لااله الا الله موانع برطرف میشود و دیدار خدا میسر میگردد، اگر برای هر یک از ما از دیدار معشوق خبری نیست یعنی ما هنوز قدم اول را هم برنداشتیم که قدم اول همان ذکر لااله الا الله است. بعد امام رضا (ع) همان روایت صفحه 229 را ادامه میدهند و میفرمایند : پیامبر فرمودند : « مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی لَمْ یَرَنِی وَ لَمْ أَرَهُ یَوْمَ الْقِیَامَة » اگر کسی دشمن بدارد اهل بیت مرا روز قیامت نه او مرا میبیند نه من او را میبینم در حقیقت چنین فردی روز قیامت از رحمت خداوند سبحان محروم شده است و خدا توجهی به او ندارد توجه الهی متوجه محب اهل بیت است ، امام رضا (ع) در ادامه روایت میفرمایند: پیامبر فرمودند: « إِنَّ فِیکُمْ مَنْ لَا یَرَانِی بَعْدَ أَنْ یُفَارِقَنِی» (در میان شما کسى هست که بعد از آنکه از من مفارقت کند مرا نبیند) حضرت میفرماید : اباصلت خدا جا و مکان ندارد با چشم و عقل دیده نمیشود، جدایی از من یعنی جدایی از خدا . اولین درس توحیدی که در محضر امام رضا(ع) تلمذ کردیم آن است که توحید بدون نبوت و ولایت امکان پذیر نیست لا اله الا الله نمی تواند جدای از محمد رسول الله و علی ولی الله باشد و در حقیقت توحید واقعی آن است که ارتباط ما را با پیامبر و عترتش افزون کند والا توحید نیست. روایت دیگری در عیون اخبار الرضا آمده است (ص350 ج 1) فردی از علی بن موسی الرضا میپرسد توحید در ذهن داشته است خداوند هیچگاه فراموش کار نیست چرا در قرآن به خداوند نسبت نسیان داده شده است . «... نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُم ... »9 ( خدا را فراموش کردند، و خدا(نیز) آنها را فراموش کرد) حضرت فرمودند: خدا نه سهوی دارد و نه چیزی را فراموش میکند بعد ایشان از خود قرآن کمک میگیرند و میگویند: « وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا »10 و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده(و نیست)! خدای تو هیچگاه فراموش کار نبوده است آن شخص میپرسد پس معنی آیه « نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُم» چیست؟ چرا در این جا نسبت فراموشی به خدای سبحان دادهاند حضرت میفرمایند معنی این آیه را با آیه « وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ »11 جواب میدهند: (و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به«خود فراموشى» گرفتار کرد، آنها فاسقاند.) استنباط جواب حضرت این است که خدا فراموشی، خود فراموشی میآورد در واقع معنای آیه این است مجازات خدا فراموشی خود فراموشی است . ایشان در ادامه آیه 51 سوره اعراف را میخوانند برای اثبات این مطلبشان «.... فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا...»(... امروز ما آنها را فراموش مىکنیم، همان گونه که لقاى چنین روزى را فراموش کردند ....) از این آیه چنین استنباط میشود که خدا میگوید ما در قیامت گروهی را به فراموشی میسپاریم همان گروهی که ملاقات با ما را فراموش کرده بودند حضرت میفرمایند: فراموشی خدا نسبت به بنده رهایی نسبت به اوست یعنی خداوند سبحان بنده را به حال خویش وامیگذارد و او را بدون تکلیف در بندگی رها میکند، حضرت حق رحمت خاص خود را به سوی چنین بندهای نازل نمیکند. دومین آموزشی در محضر علی بن موسی الرضا این است که نسیان و سهو در ذات اقدس الهی راهی ندارد، اگر کسی گمان کند خدا او را از یاد برده گمان غلطی است زیرا در اعتقادات توحیدی ما سخن این است «و ما کان ربک نسیا » و برای خدای شما فراموشی نیست فراموشی از جانب بنده است بنده میان خود و خدا حجابها و پردههایی از غفلت و نادانی کشیده است و خدا را در پی این پردهها به فراموشی سپرده است . عقوبت فراموشی بنده نسبت به خدای سبحان آن است که خداوند از توجه نسبت به او رو گردان است خود فراموشی چتر ومانع خداشناسی است . در عیون صفحه 258 آمده است: فردی است به نام فتح بن یزید جرجانی خدمت حضرت مشرف میشود و میگوید معنای عبارت خداوند لطیف و خبیر و سمیع و بصیر و واحد و صمد و لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد است، چیست؟ سوال چنین است اگر خدای سبحان متصف به چنین صفاتی است، بنده نیز از این صفات بیبهره نیست سائل میگوید: خدا سمیع است ما هم سمیعایم ، خدا بصیر است ما نیز بصیریم او غنی است ماهم قدرت بر غنی بودن را داریم سائل از حضرت درخواست میکند تا لطیف و خبیر بودن خدا را برای او توصیف کند. حضرت میفرمایند : (اللطیف للخلق اللطیف و العلمه بشیء لطیف) اگر لطیف بودن خدا را اراده کردهای ببین در میان مخلوقاتش به چه میزان، لطیف خلق کرده است چقدر ظریف خلق کرده است اگر علم او را طلب میکنی ببین علم او چگونه لطیف و نازک درمیان اشیاء جای گرفته است حضرت در ادامه میگوید : ای فتح، آیا تو اثر صنع خدا را نمیبینی! نمیبینی که خلقت گیاهان چقدر ظریف است خلقت حیوانات از چه ظرافتی برخوردار است بین پشه حیوانی است که چشم به سختی آن را میبیند اما در خلقت آن مانند سایر حیوانات نر و ماده هست و همین حیوان به گونهای برای فرزندانش غذا میبرد که حیوانات بزرگتر این کار را میکنند . همان حیواناتی که در دل دشتها حرکت میکنند همان حیواناتی که کاملترین تکلم را با هم نوعان خود دارند و بعد میفرمایند : رنگ آمیزیها را دیدهای که به لطیف بودن خدا پی ببری، مخلوقات از لطافتی برخوردارند که با لمس قابل ادراک نیستند حالا خدا لطیف است و خبیر است یعنی این بندگان را با این دقت آفریده و با همین دقت به نیازهایشان رسیدگی میکند «ما ربک نسیا » خدا نیاز بنده را فراموش نمیکند همه نیاز بندگان را در طول زندگی او تهیه میکند . سخن این نیست که برآورده کردن نیازهای انسان مربوط به ابتدای خلقت است یعنی خدا وقتی بنده را آفرید و انواع نیازهای او را تدارک دید و امر خلقت را پایان داد بلکه خالقیت حضرت حق آن به آن و لحظه به لحظه استمرار دارد یعنی همین الان خلقت نو و حدیث برای بنده ایجاد میکند . آیه « أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ » 12 (آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم(که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم)؟! ولى آنها(با این همه دلایل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند!) خدا میگوید: آیا ما عاجز بودیم از خلقت اولیه بلکه ما دائم در حال خلق جدید هستیم مردم در اشتباهند و نمیدانند که ما آن به آن آنها را خلق میکنیم . با توضیحاتی که گذشت خدای سبحان اهل نسیان نیست آن به آن در حال ایجاد و خلق است و آنکه مادام خلق میکند نسیانی بر او عارض نمیشود . __________________________ |
هدیه به پیشگاه مطهر انیس النفوس علیه السلام صلوات |
|
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 2 |
در این جلسه مابقی معانی حروف از نظر امام رضا(ع) پیگری میشود. حضرت در ادامه میفرمایند: « د ذ فَالدَّالُ دِینُ اللَّهِ وَ الذَّالُ مِنْ ذِی الْجَلَالِ» دال منظور دین حق است، دین الله حق است و آنچه فرد را به رستگاری میرساند دین الله است. و ذال حکایت از ذی الجلال بودن خدای سبحان میکند. اجازه بدهید قبل از عبور از حرف ذال عرض کنم، ما از حرف جیم به جمال و جلال خدا پیبردیم اما با فاصلهای کوتاه خداوند سبحان مجدداً جلال خود را تکرار میکند و آن را به رخ بنده میکشد در حقیقت جلال حضرت حق همراه هر حرف تکرار میشود. «فَالرَّاءُ مِنَ الرَّءُوف» راء جلوهگاه رحمت و رافت حضرت حق است . وجود مقدس علی بن موسی الرضا جلوهی رافت کاملهی خداوند سبحان هستند هر کس که به رأفت رئوفی چون سلطان بی نیاز علی بن موسی الرضا متوسل شود، نا امید باز نمیگردد. « وَ الزَّاءُ زَلَازِلُ الْقِیَامَةِ » یاد آور زلزلههای روز قیامت است « إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها »1 « هنگامى که زمین شدیداً به لرزه درآید، » تفاسیر در توضیح این آیه گفتهاند برای اهل خیر حقایق نهفته و نیتهایی پوشیده، آشکار میشود و برای اهل شر نیتهای شر نمایان میگردد. « فَالسِّینُ سَنَاءُ اللَّهِ» این سناء هم به معنی نور است هم به معنای علو است سین نور خداست که در کل عالم تابیده و موجودیّت همه افراد به واسطه همان نور جلوهگر شده است. « وَ الشِّینُ شَاءَ اللَّهُ مَا شَاءَ وَ أَرَادَ مَا أَرَاد» هر چه خدا اراده کند موجودیت پیدا میکند (شاء از ماده شیء است ) شین مشیت و اراده خداست که هر چه اراده کند موجودیّت مییابد. « وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ...» «چیزی برای من نیست مگر آن چیزی که خدا بخواهد.» « فَالصَّادُ مِنْ صَادِقِ الْوَعْدِ فِی حَمْلِ النَّاسِ عَلَى الصِّرَاطِ وَ حَبْسِ الظَّالِمِینَ عِنْدَ الْمِرْصَادِ» صاد یعنی اگر خداوند وعدهای بدهد محقق میشود، وعدهی حضرت حق چیست؟ وعده این است که مردم در قیامت بر صراط حرکت میکنند و گروهی در قیامت در عقبهی مرصاد زندانی میشوند در وعدهی خداوند سبحان هیچ تخلفی نیست. . « وَ الضَّادُ ضَلَّ مَنْ خَالَفَ مُحَمَّداً مُحَمَّد(ص)» ضاد حکایت از گمراهی کسانی میکند که مخالف پیامبر و آل پیامبرند. « فَالطَّاءُ طُوبَى لِلْمُؤْمِنِینَ وَ حُسْنُ مَآب» طاء یعنی طوبی مخصوص مومنین است طوبی : 1- طوبی نام درختی است در بهشت روایات از آن به عنوان درختی که اصل ان در خانهی پیامبر و فرع آن در قامت است. 2- همچنین کتب از لغت طوبی به معنای خوش عاقبتی یاد کردهاند. 3- و همچنین طوبی به عنوان عیش طیب برای مؤمنین ذکر شده است. «وَ الظَّاءُ ظَنُّ الْمُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ خَیْراً وَ ظَنُّ الْکَافِرِینَ سُوءاً » ظاء حکایت از خیر ظن مومن نسبت به خداست، میگویند مومن باور دارد هرگاه خدایش را بخواند او را اجابت میکند میگوید: «ادعوه فأجیبنی» این ظن خیر است اما کفار باور ندارند خدا توجهی نسبت به آنها دارد. سوء ظن نسبت به خدای سبحان دارند. « فَالْعَیْنُ مِنَ الْعِلْمِ الله» عین حکایت از علم خدای سبحان میکند. «الْغَیْنُ مِنَ الْغِنَى » و غین حکایت از بینیازی خداوند نسبت به بندگانش است « و الله هو الغنی الحمید » «فَالْفَاءُ فَوْجٌ مِنْ أَفْوَاجِ النَّارِ » فاء فوج فوج آتش است. «الْقَافُ قُرْآنٌ عَلَى اللَّهِ جَمْعُهُ و قرآنُهُ » اشاره به قرآن دارد اینکه حفظ و نگهداری آن بر عهدهی خدای سبحان است. قرآن میگوید «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ »2 « ما هم قرآن را جمع میکنیم و هم میخوانیم.» پیامبر(ص) بودند که وحی نازل شده از سوی خداوند سبحان در ذهن مطهر ایشان باقی نماند و یا محو شود از این رو در بازگویی قرآن برای دیگران سرعت عمل به خرج میدادند قاف حکایت از قرائت قرآن و جمعآوری آن میکند که به اذن حق انجام میشود در حقیقت قاری خود خدای سبحاناند. « فَالْکَافُ مِنَ الْکَافِی» یعنی خدا برای بنده کفایت میکند«أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ »3 اگر کسی به خدا اعتماد کند به تکیهی دیگری نیاز ندارد. «وَ اللَّامُ لَغْوُ الْکَافِرِینَ فِی افْتِرَائِهِمْ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» منظور از لام لغو تهمتهای ناروایی است که کفار به خدا بستند کفار معتقد بودند خدا شریک دارد و یگانه نیست در همین جا عرض میکنیم گاهی ما ناخواسته بر خداوند سبحان تهمتهایی را روا میداریم مثلاً میگوئیم برای انجام فلان کار خیر خدا توفیق نداده است در حالیکه خیرات همیشه در حال صدور از خداوند سبحان است این ما هستیم که مناع الخیریم. این سخن در واقع تهمت به خدای سبحان است خدائی که دائماً در حال خیر رسانی است به او تهمت لغو و بی اساس میزنیم. «فَالْمِیمُ مُلْکُ اللَّهِ یَوْمَ لَا مَالِکَ غَیْرُهُ » میم به معنای سلطنت خدای سبحان است روزی که مالکی به غیر خدا وجود ندارد آیهی قرآن داریم « لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» « حکومت امروز براى کیست؟» بعد خداوند خود پاسخ میدهد « لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ »4 خدای سبحان میگوید: « لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» خدای سبحان سؤال میکند سلطنت امروز مال چه کسی است؟» « ثُمَّ یُنْطِقُ أَرْوَاحَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ فَیَقُولُونَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ » و بعد از پاسخ حضرت حق روح الانبیاء و رُسول به نطق در میآیندکه برای خداوند یگانه قهار است. « فَالْمِیمُ مُلْکُ اللَّهِ یَوْمَ لَا مَالِکَ غَیْرُهُ »پس میم نمایشگاه سلطنت خداست و این سلطنت در ما روزی کاملاً ظهور میکند که هیچ سلطنتی به چشم نیاید. « وَ النُّونُ نَوَالُ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ نَکَالُهُ بِالْکَافِرِینَ » نوال (نیل، نائله)= عطیه نکال = عقوبت نون اگر از نیل به معنای عطیه باشد حکایت از هدیههای مداوم و مستمر حضرت حق میکند. « فَالْوَاوُ وَیْلٌ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ » وای بر کسی که معصیت خدا را کرده. « وَ الْهَاءُ هَانَ عَلَى اللَّهِ مَنْ عَصَاهُ » کسی که معصیت خدا را کند نزد او ذلیل و خوار است. « وَ الْیَاءُ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ خَلْقِهِ بَاسِطَةً بِالرِّزْقِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ » قدرت خدا ما فوق همهی قدرت هاست در حالیکه خدا دستش را با رزق باز کرده است و خداوند پاک و منزه است از آنچه مشرکین دربارهی او میپندارند. بعد حضرت میفرمایند خدا این قرآن را با 28 حرف عربی آورده ولی کسی نتوانست یک آیهی کوتاه مثل این را بیاورد. فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ هَذَا الْقُرْآنَ بِهَذِهِ الْحُرُوفِ الَّتِی یَتَدَاوَلُهَا جَمِیعُ الْعَرَبِ » خداوند قرآن را با همین حروفی نزول کرد که متداول در همهی عرب است. «ثُمَّ قَالَ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا» قرآن میگوید: پیامبر به اینها بگو اگر جن و انس حمایت کنند از هم که عین قرآن را بیاورند، نمیتواند در حالیکه قرآن همان 28 حرفی بوده که در عرب متداول بوده است. ان شاء الله که تحت عنایات خاص صاحب الزمان باشیم. |
هدیه به پیشگاه مطهر امام رئوف علیه السلام صلوات |
|
امام رضا شناسی (استاد محترم خانم زهره بروجردی) جلسه 1 |
قبل از هر چیز خدای سبحان را سپاس گذاریم که توفیق ورود به کلاس شناخت علی بن موسی الرضا را نصیب ما فرمود. عنوان کلاس در محضر علی بن موسی الرضا است، زیرا همه ما جیره خوار بیت رضوی هستیم. از این رو وظیفهی خود دانستیم تا کلاسی در شناخت و معرفت علی بن موسی الرضا برگزار کنیم، شاید که ثامن الحجج برگ سبز ما را بپذیرند. در همین ابتدای کلاس عرض میکنیم که ما وجود مقدس حضرت علی بن موسی الرضا را به عنوان عالم آل محمد(ص) میشناسیم زیرا حضرت در عصری زندگی میکردند که مأمون حاکم آن زمان بود و حاکمی در ظاهر عالم دوست همین عامل باعث شد تا ویژگی عالم بودن امام رضا(ع) تا حدودی به نمایش گذاشته شود، در آن زمان سفره علم بسیار گسترده شد مأمون به بهانههای مختلف جلسات علمی خاصی را تشکیل میداد او حتی از فرصتهای کوتاه دیدار حضرت بهره میجست و سؤالات علمی مطرح میکرد. مأمون به نحوی حُسن استفاده را از همراهی با حضرت میجست و در همین همراهیها تفاسیر بعضی از آیات مبهم را از حضرت سوال میکرد و او جلسات گوناگونی تشکیل میداد و علما را از ملیّتها و اقلیمهای مختلف دعوت میکرد. همچنین مذاهب مختلف را در مقابل حضرت قرار میداد تا از زبان مطهر امام رضا(ع) کلمات نورانی دریافت شود. با این مقدمه ما در این کلاس چند مبحث را به لطف حضرت حق دنبال می کنیم. 1. تفاسیر بعضی از آیات خاص که از زبان مطهّر حضرت مطرح شده به خصوص مباحث کلامی، مثلاً مباحث کلامی جبر و تفویض. 2. بررسی بعضی از خطبههای اعتقادی حضرت، مثلاً حضرت خطبهی توحیدیهای دارند که خطبهی مفصلی است در حقیقت این خطبهی الله شناسی است یک سلسله از مسائل مطرح شده و از زبان مطهّر حضرت مسائل اعتقادی است بالاخص در رابطه با مسئلهی توحید کلماتی بسیار حکیمانه مطرح کردهاند. 3. در این جلسات سلسله مباحث امام شناسی مطرح میشود این مبحث از آن روست که مأمون ظاهراً پیرو مذهب شیعه بود به همین جهت حضرت علی بن موسی برای معرفی حضرات معصومین از موقعیتهای مناسب بهره میجست زیرا اذن معرفی از ناحیهی حکومت برای حضرت صادر شده بود. 4. سلسلهای از احتجاجات حضرت از آن زمان به دست ما رسیده که این احتجاجات مختلف از زبان مطهر علی بن موسی در مقابل علمای مختلف مطرح شده که اینها در نوع خود بی نظیرند. 5. سلسلهای از اخلاقیات از لسان ایشان مطرح شده که وجود این اخلاقیات از زبان مطهّر حضرت عرضه شده است ما همچنین سعی در بررسی مباحث اخلاقی داریم تا شاید شیرینی این مباحث از زبان حضرت به اذن ایشان تأثیر خاصی را در زندگی ما ایجاد کند. از مباحث تاریخی عصر حضرت چشم میپوشیم تا بیش از هر چیز به سیرهی عملی امام در اخلاقیات و اعتقادیات بپردازیم همچنین سیرهی عملی ایشان را در ارتباطات مختلف با دیگران به لطف حضرت حق بررسی کنیم. برای حُسن مطلع روایتی از عیون اخبار علی بن موسی الرضا(ع) مطرح میکنیم: روایتی از علی بن حسین فضال نقل میکند در مورد الفبا یعنی دربارهی 28 حرف عربی، ایشان از قول حضرت نقل میکنند که حضرت فرمودند: « إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى لِیُعَرِّفَ بِهِ خَلْقَهُ الْکِتَابَةَ الْحُرُوفُ الْمُعْجَمُ » اولین چیزی که خدای سبحان آفرید تا خلق او نوشتن را یاد بگیرند حروف الفباست پس حروف الفبا مخلوق خداوند است. یعنی خدای سبحان بر روی تک تک کلمات خود خداوند نظر داشته اند. حضرت در ابتدا یک حکم ظاهری مطرح میکنند که در پشت پردهی هر حکم ظاهری احکام باطنی فراوانی نهفته است میفرمایند: اگر بر سر کسی ضربهای وارد شود و به واسطهی این ضربه فرد نتواند بعضی از این حروف را مطرح کند مثلاً از تلفظ «شین» و «میم» ناتوان گردد ضارب باید به میزان ناتوانایی فرد به او دیه بدهد با این توضیح باید بگوئیم 28 حرف الفبا قیمتی دارد که کسی بر اثر ضربهای از تلفظ آنها ناتوان شود ضارب باید به او دیه بدهد. هر حرفی از حروف الفبا یک بیست و هشتم دیه انسان است و اگر بر اثر سانحهای فرد تلفظ کلیهی حروف را از دست بدهد ضارب باید به میزان کل حروف دیه دهد. این ظاهر موضوع است اما پشت پردهی این کلام را در ادامهی روایات باید جستجو کنیم. در ابتدا خود حروف را بررسی میکنیم. یعنی در کنار سفرهی معرفتی حضرت با محتوی حروف آشنا میشویم قبل از شروع کلی بحث میگوئیم اگر کسی به دیدگاه معرفتی دیگران آسیب وارد کند در عالم معنا به چه میزان به آنها بدهکار است به طور مثال اگر دیه مادی افراد در زمان ما 40 ملیون تومان باشد باید بگوئیم دیه شخصیت کشی افراد در عالم معنا به چه میزانی است؟ پرداخت دیه جهت نقص اعتقادی از توان ضارب خارج است. وقتی آسیب به مخرج یک حرف بر ضارب دیه واجب میکند ضربههای اعتقادی و اخلاقی با ضارب آگاه و غافل چه میکند. به موضوع کلاس بر میگردیم گفتیم از کتاب عیون الاخبار امام رضا(ع) روایتی از حضرت نقل شده است که می گوید: « حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع » روایت ظاهراً از علی بن موسی الرضا است اما حقیقتاً از وجود مقدس علی بن ابی طالب نقل شده است، وجود مقدس امیر المومنین(ع) منبع و مصدر توزیع علم در عالماند، گویا تا زمان علی بن موسی الرضا(ع) جامعه آمادهی شنیدن این روایت نبوده است. روایت میان حضرات معصومین از یکی به دیگری منتقل شده است. حضرت امیرالمومنین(ع) در توضیح حروف میفرمایند: « الْأَلِفُ آلَاءُ اللَّهِ وَ الْبَاءُ بَهْجَةُ اللَّهِ » الف: به نعمتهای پیوسته خداوند سبحان میگویند میان آلاء و نعمات فرق است.آلاء به نعمات پشت سر هم گفته می شود نعماتی که انقطاعی ندارد با توجه به حرف باید گفت خدای سبحان اولین حرفی که به بنده آموزش میدهد نشان از نعمتهای لاینفک او دارد تا به بنده بیاموزد در عالم نعمتها پیوسته اند و انقطاعی در آنها نیست و اگر انقطاعی صورت میگیرد از ناحیهی خود شماست. باء به معنای بهجتِ حضرت حق است. خوشی و بهجت خداوند سبحان چه زمانی جلوهگری میکند زمانی که من و شما استفادهی کافی از آلاء را داشته باشیم و آنها را تصدیق کنیم نه تکذیب. «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ »1 « پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مىکنید(شما اى گروه جنّ و انس)؟!» با همان رضایت کامل حضرت حق است. حضرت در رابطه با حرف «ت» میفرمایند: « التَّاءُ تَمَامُ الْأَمْرِ » حضرت «ت» را وجود مقدس قائم آل محمد ذکر کردهاند با ذکر این معنی میتوان چنین گفت که اگر کسی نعمات و آلاء خویش را در راه رضای حضرت حق به بهترین شکل به کار گیرد تحت بهجت الهی قرار میگیرد و خداوند سبحان نوید « تَمَامُ الْأَمْرِ » را به او میدهد. یعنی چنین فردی در سایهی پر برکت وجود مقدس امام زمان(ع) جای میگیرد. حضرت در توضیح حرف «ت» دو نکته را همزمان متذکر شدهاند الف: افراد اگر در رضایت حق گام بر میدارند در سایهی ولایت تامه صاحب الزمان قرار میگیرند. ب: همچنین متذکر شدهاند تکمیل امر نبوت با وجود مقدس قائم آل محمد(عج) کامل میشود. « وَ الثَّاءُ ثَوَابُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الصَّالِحَةِ» پاداشی که به مؤمنین داده میشود جهت اعمال صالحشان است. «فَالْجِیمُ جَمَالُ اللَّهِ وَ جَلَالُهُ» جیم نمایش جمال و جلال خداوند سبحان در عالم است. «وَ الْحَاءُ حِلْمُ اللَّهِ عَنِ الْمُذْنِبِینَ» ح حلم خدا بر مذنبین بیان میکند خداوند سبحان نسبت به مذنبین حلیم است و به آنها مهلت جبران خواهد داد. « وَ الْخَاءُ خُمُولُ ذِکْرِ أَهْلِ الْمَعَاصِی عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل » خمول = بینشانی ، خ یعنی اهل معصیت نزد خدا بینام و نشاناند بی نام و نشان بودن به معنای بی توجهی حضرت حق نسبت به آنهاست. هر ذاکر مؤمنی در دعای شبهای ماه رمضان از خداوند سبحان درخواست میکند «اَعْلِ ذکری» خدایا اسم من را در آن بالا ذکر کن زیرا به میزانی که افراد اهل معصیت باشند نزد خدای سبحان نامی ندارند و اگر کسی اهل طاعت حق باشد به اذن خداوند اجازه مییابد تا از حضرت حق درخواست کند که نام او را در میان اهل آسمان ذکر کند این بی نام و نشانی برای معصیت کار خود لطف حضرت حق است زیرا سوء پیشینهای نزد حضرت حق ندارد که شرمندهی بازگشت خویش باشد هر کس بر انجام معصیت تعمدی ندارد و از بازگشت به سوی حضرت حق اباعی نداشته باشد تحت پوشش این لطف حضرت قرار میگیرد. به دلیل طولانی بودن بحث ادامه معانی حروف را به جلسه بعد واگذار میکنیم. |
هدیه به پیشگاه مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام صلوات |
از دیگر اعمال مهم و ارجمند این ماه خواندن اذکار دعاهایی است که از سوی معصومین (علیهم السلام) روایت شده است. از جمله آنکه:
1ـ در طول ماه هزار بار خواندن این دعا: استغفرالله ذوالجلال و الاکرام من جمیع الذنوب و الاثام. شیخ صدوق در این باره روایت کرده است که هر کس این دعا را در رجب هزار بار بخواند خداوند به او میگوید: اگر تو را نیامرزم خدای تو نیستم، خدای تو نیستم.
2ـ خواندن سوره توحید ده هزار یا هزار بار که هر کس در رجب این سوره را هزار بار بخواند در قیامت پاداشی برابر عمل هزار پیامبر و هزار فرشته خواهد داشت و هیچ کس از او به خدا نزدیکتر نخواهد بود جز آنکه پیش از این سوره را خوانده باشد.
3ـ گفتن هزار بار لا اله الا الله و روایت شده هر کس در رجب هزار بار لا اله الا الله بگوید خداوند صد هزار حسنه برای او مینویسد و صد کاخ بهشتی به او میدهد.
4ـ صدبار خواندن این دعا: استغفرالله الذی لا اله الا هو وحده لا شریک له و اتوب الیه که روایت شده هر کس این دعا را صد بار بگوید و پس از آن صدقه انفاق نماید خداوند کارش را با بخشش و آمرزش پایان دهد و اگر همان را چهارصد بار بگوید خداوند پاداش صد شهید را به او میدهد.
5ـ به پیروی از امام سجاد (علیه السلام) در همه ماه در سجدههای خود این دعا را بخواند: عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک.
6ـ از جمله اعمال دیگر ماه رجب که دارای فضیلت بی شماری است خواندن دعای یا من ارجوه لکل خیر بعد از هر نماز واجب است این دعا در مفاتیح الجنان ذکر شده و برای فرد فضیلتهای بی شماری را به همراه دارد.
7ـ خواندن دعای اللهم انی اسالک صبر الشاکرین لک در هر روز. در کتاب اقبال در مورد این دعا آمده است که معلی از حضرت امام صادق (علیه السلام) خواست تا دعایی به او بیاموزد که تمام معارف شیعه را در برداشته باشد امام خواندن این دعا را به او توصیه کرده است.
8ـ هر روز این دعا را خواندن: یا من یملک حوائج السائلین.
9ـ خواندن دعای اللهم انی اسألک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة امرک که از دست خط حضرت ولی عصر نقل شده است و دعایی است با مضامین بسیار بلند و نیکو که درهایی از علم و معرفت را به روی آنکه اهل آن باشد میگشاید.
10ـ خواندن دعای ارجمند و پر مضمون اللهم یا ذالمنن السابغه...
11ـ زیارت حضرت امام حسین (علیه السلام) در آغاز و در میان ماه.
12ـ به جای آوردن نمازهای ویژه ماه.
13-توجه به اعمال روز 13-14-15 رجب که به ایام البیض مشهور است.
منابع مقاله:
1ـ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی: فضیلت اعمال ماه رجب.
2ـ المراقبات، شیخ جواد ملکی تبریزی: اعمال ماه رجب.
3ـ ثواب الاعمال، شیخ صدوق.
4ـ اقبال الاعمال، سید بن طاووس: اعمال ماه رجب.
5ـ مصباح المتهجد، شیخ طوسی: فضیلت ماه رجب
در مورد ثواب روزه ماه رجب در کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چنین نقل شده است: بدانید کسی که یک روز از ماه رجب را از روی ایمان و به خاطر پاداش روزه بگیرد مستوجب رضایت خداوند میگردد. و اگر کسی به اندازه تمام زمین طلا انفاق کند برتر از روزه یک روز آن نخواهد بود.
همچنین اگر کسی دو روز از ماه رجب را روزه بدارد هیچ کس از اهل زمین و آسمان نمیتواند کرامتی را که نزد خداوند دارد توصیف کند و پاداشی مانند ده تن از راستگویان را دارد که در طول عمر خود دروغی نگفته باشند. و در روز قیامت همانند کسانی را که آنان شفاعت نمودهاند شفاعت میکنند و با آنان و در گروهشان محشور میشوند و تا وارد بهشت گردد و از دوستان آنان باشد. و پس پیامبر ثواب سه چهار پنج تا سی روز از روزه ماه رجب را تک تک با توضیح کامل بیان فرمودهاند.
امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز در روایتی زیبا در مورد فضیلت روزه ماه رجب میفرمایند: رجب ماه عظیمی است که خداوند اعمال نیک را در آن چند برابر میفرماید و گناهان را در آن محو میکند پس هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد به اندازه مسیر یکسال از جهنم دور میشود و هر کس سه روز از آن ماه را روز بدارد بهشت بر او واجب میشود.
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودهاند:
براستی که نوح در روز اول رجب سوار کشتی شد و به همراهان خود گفت که این روز را روزه بگیرند و فرمود کسی که این روز را روزه بگیرد جهنم به اندازه مسافت یکسال از او دور خواهد شد و کسی که هفت روز از این ماه را روزه بگیرد درهای هشتگانه بهشت برای او باز میشود و کسی که پانزده روز از این ماه را روزه بگیرد حاجتش داده خواهد شد و کسی که بیشتر روزه بگیرد خدای عزوجل ثواب بیشتری به او عنایت خواهد کرد